جلسه اول

داستان نویسی کوتاه(جویس کارول اوتس)

سرچشمه 

انگیزه برای نویسندگی از دنیای رموز سرچشمه می‌گیرد. این‌که آدم‌ها چکار می‌کنند؟ داستان‌های مخفیِ در سینه‌شان چیست؟ بزرگ‌ترها چه می‌گویند؟

مثلا وقتی شما نوزادی کوچک در گهواره هستید و به بالای سرتان نگاه می‌کنید، آدم بزرگ‌هایی را می‌بینید که با صدایی مبهم باهم حرف می‌زنند. کمی که بزرگتر می‌شوید احساس می‌کنید آن‌ها همیشه چیزی را از شما مخفی می‌کنند یا حتی صدای گریۀ مادر یا صحبت‌های پشت تلفن پدر برای شما بسیار عجیب است. بنابراین شما داستان‌های رازآلودی در ذهن خود می‌سازید و گاهی سال‌ها با آن زندگی می‌کنید.

خودتان را نویسنده‌ای در نظر بگیرید که  روی هواپیما ایستاده‌اید و با یک دوربین به آدم‌ها نگاه می‌کنید. این دوربین جادویی نوشتۀ شماست که به هر طرف می‌چرخانید و همه چی را می‌بینید؛ حالا برای تقسیم‌بندی  و توصیف آنچه می‌بینید، لازم است زبان هنر را بلد باشید و بدانید که جملات چگونه کار می‌کنند!

نویسنده باید قدرتمند باشد و بر ترسش از جامعه یا بزرگ‌ترها غلبه کند و بتواند مسائل را آنقدر تشریح کند تا برای خود و دیگران قابل درک شود.

خلق شخصیت‌ها

برای من آدم‌ها و شخصیت‌هایشان جذاب و به نظر من به اندازۀ کافی رمزآلود و تخیلی هستند. ما می‌توانیم از شخصیت‌هایی که در گذشته یا حال دیده‌ایم برای داستان‌هایمان استفاده کنیم. در مورد  آن فکر کنید و مشغول خیال‌پردازی شوید. بعد از ۴۵دقیقه شما یک کلاژ اولیه از شخصیت‌هایی دارید که در تعامل با شخصیت اول ایجاد شده‌اند.

من وقتی از دانشجوهایم در مورد شخصیت‌های داستان می‌پرسم که این چرا اینجاست و چه کار می‌کند؟ اگر نتوانند پاسخ خوبی بدهند می‌گویم که باید آن را حذف کنید. می‌دانید خلق شخصیت دقیقا مثل آوردن بازیگر جدید در نمایش است و شما باید پولش را بدهید. اگر شما پنج بازیگر دارید و بعد متوجه می‌شوید که نمی‌توانید پول دونفر از آن‌ها را بدهید یا حتی به درد نمی‌خورند پس باید به سرعت حذف کنید یا  وظایف دونفر را در یکی از آن‌ها تلفیق کنید. من به دانشجوهایم می‌گویم که این یک مسئلۀ حیاتی است و نباید ذهن خواننده با شخصیت‌هایی که مهم نیستند منحرف شود.

هنر نگارش

من یک‌بار دربارۀ مرلین مونرو نوشتم. او چندین اتفاق بد در زندگی‌اش داشت. در کودکی یتیم و تنها شده بود و چند خانواده و پروشگاه عوض کرده بود؛ پس  وقتی درباره‌اش می‌نوشتم یکی از آن وقایع را گفتم. یکی از پرورشگاه‌ها چون اگر می‌خواستم مثلا دربارۀ شش پرورشگاه بنویسم یا شش بحران زندگی‌اش داستان قوی نمی‌شد. این هنر گلچین کردن یک اصول کلی است.

مثلاً در زندگی واقعی مردم هر روز صبح مسواک می‌زنند و اگر بخواهید هر روز را بنویسید که نمی‌شود. فقط روزی که اتفاق خاصی در این مورد افتاده است.

ایده را به صورت خطی بنویسید و بعد گسترش دهید؛ بعضی از تجربه‌ها خیلی حساس هستند و مناسب داستان کوتاه که می‌شود در یک جلسه خواند مثل آثار ادگارد آلن‌پو.

آتش‌سوزی

پیش‌نویس اولیه باید خیلی سریع نوشته شود. من آن را با آتش‌سوزی جنگل مقایسه می‌کنم. اطراف پر از شعله است و به لحظه‌ای پیش می‌رود. ویرایش نکنید و بدون جزئیات در یک جلسه پیش بروید. بعد می‌توانید هفته‌ها وقت بگذارید و بنویسید.

سخت‌گیری

من بارها داستان را از اول می‌نویسم. اصلاً تعداد و دلیلش مشخص نیست. وقتی چیزی را تمام می‌کنم شاید هزاربار خودم آن را خواندم. دفعۀ اول آن را آهسته می‌خوانم و وقتی چهل‌بار به عنوان مخاطب خواندم سریع‌تر پیش می‌روم و متوجه می‌شوم که ممکن است یک مقداری اجمالی باشد و نیاز است یک چیزهایی به آن اضافه شود.

می‌خواهم تاکید کنم که خواندن یک فرآیند است و کاری که در روز اول انجام می‌شود با روز چهلم متفاوت است. شما تا سال آینده وقت دارید. اصلا عجله نکنید و مدام انجامش دهید.

خیلی خوب است که یک عده‌ای مثل گروه نویسندگی یا کلوپ کتابخوانی هم متن شما را بخوانند و نظر بدهند.

اگر انتشارات داستانتان را رد کرد بد نیست. برای خود من بارها اتفاق افتاده . من یک بار دیگر بی‌طرف نگاه کردم و متوجه شدم که چقدر خوش‌‎شانس بودم که چاپ نشده و برای تغییرش یک فرصت به دست آوردم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *