مالک اشتر (شهید علی قوچانی)
ستارگان درخشان، عنوان مجموعه کتاب هایی است که هر یک بنا دارد خواننده اش را با یکی از سرداران شهید اصفهان مأنوس کند. که البته آنچه بیان می شود شرح بزرگی آن شهدا نیست که شرح بزرگی آنان داستانی است به بلندای یک عمر و اینها خاطراتی است کوتاه از زندگی سراسر بندگی شان . آبروی اندکمان را توان ضمانتی اگر باشد و چشمان بی رمغمان را ذوق باریدنی ، این مجموعه را نذر آرامش دل های مسموممان میکنیم مگر از بیماری برخیزد و دوباره نام معطر شهدا را در خویش زمزمه کند. این کتاب به بیان بخش کوتاهی از زندگی سردار رشید اسلام شهید علی قوچانی میپردازد که در سال 1359 عضو سپاه پاسداران اصفهان شد. فرماندهي گردانها و معاونت لشكر امام حسين (ع) را بر عهده داشت و 24 بهمن سال 1364 در عمليات والفجر 8 به شهادت رسيد.
برشی از کتاب
محال بود هفته ای تمام شود و از مدرسه تماس نگیرند. در هر تماس هم مدیر میگفت: لطفا پول هم همراهتون بیارید تا هزینهی شیشهای را که شکسته بدهید. این بار که زنگ زده بود مادر پرسید: دوباره شیشه شکسته؟! مدیر هم با خنده جواب داد: نه! تخته سیاه را شکسته آن هم با یک دست.فرمانده (شهید حسین خرازی)
ستارگان درخشان، عنوان مجموعه کتاب هایی است که هر یک بنا دارد خواننده اش را با یکی از سرداران شهید اصفهان مأنوس کند. که البته آنچه بیان می شود شرح بزرگی آن شهدا نیست که شرح بزرگی آنان داستانی است به بلندای یک عمر، اینها خاطراتی است کوتاه از زندگی سراسر بندگی شان . آبروی اندک مان را توان ضمانتی اگر باشد و چشمان بی رمغمان را ذوق باریدنی ، این مجموعه را نذر آرامش دل های مسموم مان میکنیم مگر از بیماری برخیزد و دوباره نام معطر شهدا را در خویش زمزمه کند.
این کتاب بر اساس زندگی حاج حسین خرازی است. حاج حسین بهترین تک تیر انداز پادگان بود. دوران سربازی اش در مشهد گذراند. در حین سربازی علوم قرآنی را هم یاد می گرفت و در سال 1360 شد یکی از فرماندهان عملیات فرماندهی کل قوا و در سال 1365 به شهادت رسید.
برشی از کتاب
عملیات فتح المبین یکی از سخت ترین و افتخارآفرین ترین عملیات ها شد. نیروها بعد از پیشروی محاصره شده بودند. ستاد فرماندهی جنگ دستور عقب نشینی داد .حسین اما در پاسخ گفت: ما کسانی نیستیم که مواضع به دست آمده را به قیمت خون شهدا به راحتی تسلیم دشمن کنیم. جان ما که از جان امام حسین(ع) ارزشمندتر نیست. ما می ایستیم حتی اگر شهید شویم ولی سنگرمان را خالی نمی کنیم.ستاره بی نشان (شهید محمود اسدی پور)
مجموعه ستارگان درخشان بنا دارد خواننده اش را با یکی از سرداران شهید اصفهان مأنوس کند. که البته آنچه بیان می شود شرح بزرگی آن شهدا نیست که شرح بزرگی آنان داستانی است به بلندای یک عمر و اینها خاطراتی است کوتاه از زندگی سراسر بندگی شان.خاطرات شهید محمود اسدی پور با بیانی ساده و روان و مختصر پرداخته شده است.
او در سال 1340 به دنیا آمد و در سمت فرماندة گردان یا زهرا در سال 67 در عملیات والفجر 8 در منطقة فاو به شهادت رسید.
برشی از کتاب
یکی از بچه های خبرۀ گردان بود. محمود خیره خیره به او نگاه میکرد و میگفت: از تو انتظار نداشتم، تو دیگه چرا؟ مانده بود چه کار خطایی کرده؟ تازه از بیمارستان مرخص شده بود. چه کار می توانست کرده باشد. بالاخره عزمش را جزم کرد و ازش پرسید: مگه چی شده؟ گفت: رفتی شهر و اومدی گردنبند گردنت کردی؟! تازه فهمید رو دست خورده. درعملیات والفجر 8 بود که ترکش از پشت به گردنش خورده بود. از آن به بعد مجبور بود یک گردنبند طبی دور گردنش ببندد. آخرهم گفت: چرا اومدی؟ میموندی تا بهتر بشی...دلاور (شهید محمدرضا افیونی)
ستارگان درخشان، عنوان مجموعه کتاب هایی است که هر یک بنا دارد خواننده اش را با یکی از سرداران شهید اصفهان مأنوس کند. که البته آنچه بیان می شود شرح بزرگی آن شهدا نیست که شرح بزرگی آنان داستانی است به بلندای یک عمرواینها خاطراتی است کوتاه از زندگی سراسر بندگیشان. آبروی اندکمان را توان ضمانتی اگر باشد و چشمان
بی رمغمان را ذوق باریدنی ، این مجموعه را نذر آرامش دل های مسموممان میکنیم مگر از بیماری برخیزد و دوباره نام معطر شهدا را در خویش زمزمه کند.
این کتاب خاطرات «سردار شهید محمدرضا افیونی» است.
سردار شهید محمد افیونی در سال 1341 در شهر اصفهان دیده به جهان گشود و در خانواده ای مذهبی پرورش یافت . در شکوفایی انقلاب و بر اندازی نظام فاسد پهلوی علی رغم سن و سال کم شرکت فعال داشت. با پیروزی انقلاب اسلامی علاوه بر حفظ سنگر علم و دانش در سنگر بسیج نیز مسئولیت پذیرفت. بارها و بارها به استقبال خطر رفت و رنج ها و تلاش های بی شمار را برای پیشبرد اهداف انقلاب به جان خرید و آرام نگرفت. با آغاز جنگ تحمیلی سوی جبهه ها رهسپار شد و مدتی را در جبهه ی جنوب گذراند . پس از مدتی برای مبارزه با ضد انقلاب در کردستان به این خطهۀ مظلوم رفت و تا زمان شهادت درخدمت انقلاب و محرومان ستم دیده بود و در سمت جانشین سپاه کردستان در عملیات کمین ضدانقلاب در مریوان به شهادت رسید.
برشی از کتاب
مادر چادرش را سرش کرده بود و دور حیاط میگشت. گاهی هم داخل کوچه میرفت وبرمیگشت. نگران بود. تا حالا نشده بود محمد این قدر دیر به خانه بیاید. در باز شد ومحمد دوید داخل خانه. با سر و روی خاک آلود و لباس های گلی. _آخه مادر معلوم هست تو کجایی؟ نگاهش را به نگاه مادر دوخت و گفت: تظاهرات. مادر با عصبانیت گفت: توهنوز بچه ای! عقلت نمی رسه. آخه تو را چه به این کارها. سرش را زیرانداخت و گفت: مادرمن! این حرف را نزنید. ماباید برویم، ما باید دنبال انقلاب باشیم.سه برادر (شهید حاجابراهیم جعفرزاده)
ستارگان درخشان، عنوان مجموعه کتاب هایی است که هر یک بنا دارد خواننده اش را با یکی از سرداران شهید اصفهان مأنوس کند. که البته آنچه بیان می شود شرح بزرگی آن شهدا نیست که شرح بزرگی آنان داستانی است به بلندای یک عمرواینها خاطراتی است کوتاه از زندگی سراسر بندگی شان . آبروی اندکمان را توان ضمانتی اگر باشد و چشمان بی رمغمان را ذوق باریدنی ، این مجموعه را نذر آرامش دل های مسموممان میکنیم مگر از بیماری برخیزد و دوباره نام معطر شهدا را در خویش زمزمه کند.
شهید حاج علی باقری سال 1339 در شهر اصفهان به دنيا آمد. او در سال 1359 عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامي شد. در دوران جنگ تحميلي عراق عليه ايران فرماندهي تيپ 18 الغدير يزد را برعهده داشت و سرانجام در سال 1363 در عمليات بدر به شهادت رسيد.
برشی از کتاب
علی لباس بسیجی به تن داشت. سرش را به زیر انداخته بود و همراه برادر به خانه می رفت. جعفرعلی با ناراحتی بود نگاهش را به علی انداخت و گفت: چرامغازه ات را بسته ای؟ چرا در مغازه ات نمی روی؟ جواب داد: دست و دلم پی کار نمی ره! دیگر نمی توانم کاسبی کنم - پس برو سربازی - سن شناسنامه ام هنوز به سربازی نرسیده - این لباسی که به تن داری لباس سرباز امام زمانه! سربازامام زمان هم علاوه بر این که باید از لحاظ نظامی مسلط باشه ازلحاظ اعتقادی هم باید بالا باشد. تو امشب چند آیه قرآن را نتوانستی بخوانی! من خیلی ناراحت شدم. یا این لباس را در می آوری یا این که باید از لحاظ اعتقادی خود را بالا ببری که کوچکترین اشکال و ایرادی نداشته باشی . علی سرش زیر بود. شاید تا به حال این قدر خجالت نکشیده بود و تا به حال هم این قدر مصمم برای تصمیمی جدید نبود.سرباز مولا (شهید حاج علی باقری)
ستارگان درخشان، عنوان مجموعه کتاب هایی است که هر یک بنا دارد خواننده اش را با یکی از سرداران شهید اصفهان مأنوس کند. که البته آنچه بیان می شود شرح بزرگی آن شهدا نیست که شرح بزرگی آنان داستانی است به بلندای یک عمرواینها خاطراتی است کوتاه از زندگی سراسر بندگی شان . آبروی اندکمان را توان ضمانتی اگر باشد و چشمان بی رمغمان را ذوق باریدنی ، این مجموعه را نذر آرامش دل های مسموممان میکنیم مگر از بیماری برخیزد و دوباره نام معطر شهدا را در خویش زمزمه کند.
علي باقري سال 1342 در اصفهان به دنيا آمد. با شروع جنگ تحميلي عراق عليه ايران به عضويت بسيج در آمد و در عملياتهاي ثامن الائمه(ع)، طريق القدس، بيت المقدس، رمضان، محرم، والفجر 1، 2، 3، 4 و 5 حاضر شد.
وي به عنوان فرمانده يكي از گردانهاي رزمندگان دفاع مقدس، در چهارم دي ماه سال 1365 در منطقه امالرصاص به شهادت رسيد.
برشی از کتاب
يك شب مانده بود به عمليات. عمليات والفجر 8. حاج علي همه نيروهاي گردان را جمع و شروع به صحبت كرد. گفت: بايد بدانيد كه عمليات با مانورهايي كه انجام داديم خيلي فرق دارد، احتمال زنده برگشتن در اين عمليات بسيار كمه، اگر كسي كوچكترين اميدي براي زنده ماندن داره، ميتونه همين امشب گردان را ترك كنه. صداي گريه و شيون، صحبتهاي حاجي را قطع كرد، همه گريه ميكردند. موقع عمليات فقط يك نفر گردان را ترك كرده بود. همه با قدرت و صلابت ايستادند.جامانده (شهید حاجاکبر آقابابایی)
مجموعه ستارگان درخشان بنا دارد خواننده اش را با یکی از سرداران شهید اصفهان مأنوس کند. که البته آنچه بیان می شود شرح بزرگی آن شهدا نیست که شرح بزرگی آنان داستانی است به بلندای یک عمر و اینها خاطراتی است کوتاه از زندگی سراسر بندگی شان. آبروی اندکمان را توان ضمانتی اگر باشد و چشمان بی رمغمان را ذوق باریدنی ، این مجموعه را نذر آرامش دل های مسموممان میکنیم مگر از بیماری برخیزد و دوباره نام معطر شهدا را در خویش زمزمه کند.
این کتاب روایت زندگی سردار شهید حاج «اکبر آقابابایی» است. اکبر آقا بابایی در ۱۴ اسفند ۱۳۳۹ شهر اصفهان زاده شد. وی در زمان نوجوانی اوقات فراغت خویش را در کارخانه «سنگبری» سپری میکرد،
این فرمانده ایرانی در بهمن سال ۱۳۵۷ (مصادف با وقوع انقلاب اسلامی ایران در کمیته دفاع-شهریِ شهرستان اصفهان به فعالیت پرداخت و پس از مدتی به عنوان مربی تاکتیک و سلاح در سپاه پاسداران در اصفهان مشغول گردید و با شروع غائله کردستان به عنوان مسئول عملیات سپاه سنندج منصوب شد.
آقابابایی در سال ۱۳۶۲ در سِمت فرماندهی عملیات ناحیه شمال غرب و کردستان منصوب گردید، سپس به فرماندهی تیپ ۱۸ الغدیر انتخاب شد. وی در زمان جنگ ایران و عراق، در عملیاتهای مختلفی از جمله
کربلای ۵ حضور داشت و در چند عملیات مجروح گردید.
وی در بمباران شیمیایی در این عملیات (کربلای ۵) به شدت مجروح شد
در پایان این کتاب دستنوشتههای شهید و متن وصیتنامه ایشان نیز درج شده است.
یلان فارسون
داوود بابایی نویسنده کتاب می گوید: وقتی پدرم پیشنهاد داد تا پروندهی نود و یک شهید شهر فارسان را که خاطرات ایشان و همرزمانشان را شامل میشد را مرتب کنم. همان روزی که پرونده به من تحویل داده شد، وقتی شروع به خواندن کردم آن چنان محو مطالب شده بودم که در عین ناباروی همان روز پرونده را آماده کردم. تا قبل از اینکه زندگی نامه وخاطرات شهدا را مطالعهکنم اطلاعاتم نسبت به شهدا کم بود، نسبت به رشادتها، ایثارگریها، ازخودگذشتگیها، فداکاریها و جانبازیها، ازدل بریدنها، ازسادهزیستنها، ازهرآنچه که به ذهنم خطور نمیکرد و وقتی پدرم ازخاطراتش میگفت شاید احساس میکردکه ما درک نمیکنیم، چون باتمام وجود و احساس بیان میکرد به جاست که چنینحس کند، آخر ما کجا و درک شهدا کجا؟! به جرأت میگویمکه، فرزندان شهدا، شما یادگاران بهترینهای ما هستید! پدران شما پرافتخارترین مردان این عالماند، چه سزاوارگونه پرواز کردند که به راستی این دنیا هم چون قفسی تنگ برایشان بود و کاسهی صبرشان برای رسیدن به حق، لبریز! پدرم چه زیبا مینویسد از خاطرات تلخ و شیرین، پیروزیها و شکستها، فرازوفرودها، آنچنان باشور و احساس ازعملیات، تانک، توپ، انفجار، پدافند، کارون، دجله سخن میگوید و من درمانده ازدرک حتی مفهوم این لغات هستم. و آن چنانحوادث و رویدادها را باتمام جزئیات درذهنش ضبط کرده که گویی هرروز آنها را مرور میکند که مبادا کلمهای یا واژهای یا اتفاقی فراموششود، اوتصورمیکند که ازقافله شهدا عقب مانده و غمگین از این است که به پرواز نرسیده و در حسرت آن دوران، زندگیدنیوی را میگذراند.
خاطرات دوران دفاعمقدس و شهدا از زبان ایشاندر کتاب روزهای دلدادگی و َیلان فارسون گردآوری شد تا ارزشها، آرمانها وایثارگریهای شهدا براینسلهای بعدی باقی بماند.
دراین کتاب، تلاش نویسنده برآن است تا با توجه به تدابیرفرمانده کلقوا در تبیین واقعی دفاع مقدس، مطالبی را درباره این سه موضوع اساسی زیر ارائه دهد.
1- چرایی به وجود آمدن جنگ و اینکه چه کسانی آتش جنگ را برافروختند عوامل شکست آنها چیست؟
2- ارائه کارنامه، عملکرد رزمندگان، زندگینامه، آثار شهدای شهر فارسان خاطراتی از سرداران و فرماندهانی که مؤلف، افتخار همراهی و همرزمی با آنان را داشته است.
3- ارائه خاطرات رزمندگان و نقش پشتیبانی کردن مردم شهرستان فارسان در دوران دفاعمقدس.
4- دستاوردهای این جنگ هشت ساله برای عراق و نتایج، آثار و برکات آن برای جمهوری اسلامی ایران، از دیدگاه حضرت امام خمینی(ره).