خاطرات یک دوست
خاطرات یک دوست در عین وفاداری به اصل جلد اول کتاب ظهور و سقوط پهلوی، به زبان ساده و قابل فهم برای نوجوانان و جوان در آمده است.
حسین فردوست یکی از برجستهترین و موثرترین چهرههای سیاسی اطلاعاتی رژیم پهلوی است که از دوران کودکی در کنار شاه رشد کرد و در دوران سلطنت محمدرضا پهلوی نه فقط صمیمیترین دوست او بود، بلکه تنها فردی شد که با شاه و ملکه بر سر یک میز غذا میخورد و محرم اسرار او و رابطههای او بود.
حسین فردوست به عنوان چشم و گوش و مغز شاه مسئول مهمترین ارگان اطلاعاتی رژیم پهلوی محسوب میشد.
آری او کسی بود که با فکر ریاضی خود اطالاعات رسیده را سازماندهی و خاطرات ژنرال منظم میکرد. در مدت سیزده سال قائم مقامی ساواک، نظام مند نمودن قواعد و چهارچوب های این سازمان مخوف را انجام داد و باعث ساماندهی آن در همه ابعاد از جمله نیروی انسانی، آموزش، برنامه ریزی و... گردید.
برشی از کتاب
توسعه بیرویه تهران ثمره سیاستهای مخرب محمدرضا در بهم ریختن بافـت جامعـه بـود و نمونـه بـارزی از مملکـت داری او چنیـن بود کـه تهران_پایتخـت محمدرضـا _ بـه شـهری بـدل شـد کـه بـر دریایـی از آب قـرار دارد، از نظـر هـوا مسـموم و آلـوده اسـت، فاقـد کوچکتریـن امکانـات ایمنـی بـرای سـوانح غیرمترقبـه اسـت، ترافیـک آن سـنگینترین ترافیکهـای دنیاسـت، بینظم ترین و آلوده ترین شهر دنیاست و گردآوری زباله آن بهتنهایی سالیانه هزینه هـای گزافی را تحمیل میکند. محمدرضا شهر 300هزار نفری تهران را به 6 میلیون رساند و رسما میگفت کـه طـرح 12 میلیونـی کردن تهران را دارد، که داشـت. او تصـور میکرد هرچه پایتخـت بزرگتـر و جمعیـت آن بیشـتر باشـد، افتخـاری بـرای او محسـوب میشـود. او در مسـافرتهای خار ج به مقامات میزبان میگفت که قصد دارد جمعیت تهران را به 12میلیون نفر برساند و لابد آن مقامات با تعجب به این حـرف گـوش میکردنـد. این یک اصل اسـت که خراب کردن آسـان و درسـت کـردن آن بسـیار مشـکل اسـت. محمدرضـا بافـت اجتماع ایـران را خراب کرد، یعنی کار آسـان را انجام داد...
0
روز
00
ساعت
00
دقیقه
00
ثانیه
آقا علی رویا
ایشان بسیار شوخ و بانشاط و سرزنده بود بسیار شلوغ بود براثر تجربه ای که بدست آورده بود فرماندهی تخریب سپاه سوم فتح را بر دوش او گذاشته بودند تشکیلات آن موقع سپاه شامل 4سپاه بود و هر کدام چند یگان تحت فرماندهی شان بود، با این که فرمانده بود ولی رفتارش بسیار صمیمی و دوست داشتنی بود با همه بچه های تخریب چی شوخی می کرد و به
آن ها روحیه می داد و بچه ها بسیار بسیار او را دوست داشتند وقتی در جمعی وارد می شد همه چیز را بهم می ریخت و شلوغ می کرد. از جمله کارهایش این بود که خیلی وقت ها نصف شب به مقبر بچه ها می رسید و می رفت توی اتاق سراغ تخریب چی ها و یکی یکی آن ها را بیدار می کرد و به آن ها می گفت دادا ساعت چنده دادا ساعت چنده!!! یا می گفت دادا خوابی یا بیداری!
برشی از کتاب
در دوره جوانی میتوانست برای خودش سرمایهداری باشد پدرش چای خانه و رستوران داشت و برادرش هم چلو کبابی. اینکه همه اینها را ول کرده بود و آمده بود جنگ خیلی حرف بود دومین ویژگیاش شجاعتش بود و همین هم باعث شده بود. دست بگذارد روی سخت ترین نقطه جنگ؛ یعنی واحد تخریب. استعداد خوبی هم داشت که به علاوه عشق به شهادت و جانبازی در راه اسلام، شده بود محرکی که او را با سرعتی باورنکردنی به جلو حرکت می داد. اگر خوب به حضورش در جبهه نگاه کنیم، میبینیم که چقدر مسیر تکامل را سریع طی کرد و رسید به جایی که شد فرمانده تخریب سپاه سوم ِ فتح. در مقطعی از جنگ، ما چند سپاه داشتیم: سپاه اول و سپاه دوم و سپاه سوم که همان سپاه فتح و فرمانده قرارگاهش مصطفی ردانیپور بود. رسول سیر صعودیش را آنقدر سریع طی کرده بود که شده بود فرمانده تخریب این سپاه و کنار ردانیپور قرار گرفته بود.سنگ، کاغذ، گلسنگ
سلام من ریسه ریزه هستم 8 سالمه. من یک گلسنگم اما نه گل هستم نه سنگ! میدونی ما هم مثل درخت ها با آب و اکسیژن و نور غذا می سازیم. و وقتی که دنبال جواب یه سوال هستم سراغ کتابخونم میرم. مامان قصه ما گیاهان زیادی را میشناسه و به عنوان دارو از اونا استفاده میکنه و به خاطر یه دلایلی در کتاب آمده است مجبور شدیم به خانه عموم برویم.
در این کتاب به مامان و باباها میگه که مواظب باشند در طبیعت زباله نریزند و یا با دود کارخونه ها هوا و خاک را آلوده نکنند که باعث از بین رفتن موجودات و آلودگی هوا بشه و برای خود بچه های هم ضرر داره.
ابودردا
داستان این کتاب خاطرات دوران رزمندگی احمد ابوودردا در قسمت خدماتی و پشتیبانی را تعریف میکند که بر خلاف دیگر کتابها داستان کتاب از پشت میدان جنگ است تا به ما نشان دهد همه رزمندگان در هر قسمتی که بودند از هیچ کوششی برای سربلندی میهن خودشون دریغ نمیکردند.
برشی از کتاب
مدتی بود که اخبار نگران کننده شنیده میشد از گوشه و کنار خبر بیماری حضرت امام به گوش میرسید.و در بین مردم و بچههای بسیج محل رد و بدل میشد. تا اینکه از اخبار صدا و سیما رسماً خبر بستری شدن امام در بیمارستان پخش شد.اصفهان دارالشهداء
در کتاب «اصفهان دارالشهدا» به بررسی «نقش اصفهانیها در پذیرش اسلام و تشیع و انقلاب اسلامی»؛ «بازگشت امام خمینی به ایران»؛ «نقش اصفهان در پاسداری از انقلاب اسلامی و مقابله با بحرانتراشی دشمنان در کردستان، گنبد، سیستان بلوچستان و خوزستان» و... پرداخته میشود. در پایان اطلاعاتی درباره «لشکر 14 امام حسین اصفهان» در سه مقوله «هجرت»، «جهاد» و «شهادت» ارائه میشود." شما در کجای دنیا می توانید جایی مثل استان اصفهان پیدا کنید؟همین چند روز پیش، فقط در شهر اصفهان حدود سیصد و هفتاد نفر را تشییع کردند؛ مع ذلک همین شهید داده ها و داغ دیده ها همچنان به خدمت خود به اسلام ادامه می دهند."امام خمینی (ره)
برشی از کتاب
مهاجرت جدی به اصفهان از همان اوایل قرن دوم هجری با مهاجرت عبدالله بن معاویه بن جعفر آغاز گردید. درواقع، پس از تشکیل حکومت و آماده سازی برای قیام از طرف وی و هم پیمانانش، هجرت سادات به این دیار برای کمک و همیاری او شروع شد. در جریان مهاجرت علویان به منطقۀ مرکزی و شرقی ایران، اصفهان به مسکن و مأوی و پناهگاهِ جمعی آنها تبدیل شد؛ به طوری که زمینه ساز رواج تشیع در اصفهان، هرچند به صورت محدود گردید.اصفهان از شهرهای مهم دورۀ خود به شمار می رفت. همان طور که هرمزان این مطلب را در جریان فتح ایران به عمر گوشزد کرد و گفت: اصفهان همچون سر پرنده است که اگر بریده شود، بالها بر زمین می آید؛ بنابراین حضور تشیع وعلویان در این منطقه حائز اهمیت بود.مهاجرت سادات به اصفهان به تدریج اساس و بنای تشیع را در این شهر تقویت کرد؛ به طوری که چند قرنِ بعد شاهد مرکزیت حکومت شیعی در این شهر هستیم. وجود بیش از شصت امامزاده در فهرست بقاع متبرکه در اصفهان نشان از فراهم بودن زمینۀ حضور و فعالیت شیعیان در اصفهان دارد.مین و مهتاب ( خاطرات رزمنده جانباز حبیب الله اسماعیلی)
سلام به تاریکی شب آنگاه که در دل ظلماتش هدایت و نور و عشق را پیدا کردیم نقرهایترین پلاکهای دنیا را دیدیم که همچون مدال افتخاری بر سینه سربازان شب روی تخریب میدرخشید.در دل این تاریکیها و به دور از هیاهو و دوربینها فقط خدا شاهد بود که مین و مهتاب تنها یک عبارت زیبای ادبی نبود بلکه این سربازان شجاع تخریب بودند که در زیر نور مهتاب خطرها را به جان خریدند. چه مینها که خنثی کردند و چه جانهایی که در این راه قربانی شد. حبیبالله اسماعیلی یکی از همین سربازان جان برکف تخریب است که در این کتاب بخشی از تجریبات تلخ و شیرین ایشان را میخوانیم.
برشی از کتاب
بـه خـط رفتیـم. کار شـروع شـد و تعـدادی میـن را مسـلح کـردم و کاشـتم. بعـد از مـدت کوتاهـی بچههـا گفتنـد: «دایـی اسـمال، مینهـا تمـام شـد»! تعجـب کـردم؛ چـون کار را تـازه شـروع کـرده بودیـم و از سـه گونـی میـن، حـدود یـک گونـی اسـتفاده شـده بـود! پــس بقیۀ مینهــا چــه شــده بــود؟ دوســتان بــا خنــده و خون ً ســردی گفتنــد: «فعــلا کنسـرو ماهـی موجـود اسـت» تعجـب کـردم کـه ایـن چـه شـوخی بیجایـی اسـت! بلـه. ظاهـرا قبـل از آمـدن مـا، خشـایار یـک سـرویس تـدارکات بـرای بچههـای خـط آورده و تخلیـه کـرده بـود. بچههـا موقـع پیادهشـدن از خشـایار، در تاریکـی شـب، گونـی کنسـرو را بهجـای میـن برداشـته و بـر دوش گرفتـه و نفسزنـان تـا سـنگر کمیـن آورده بودنـد...امام حسینی ها
امام حسینی ها مجموعه ای از تصاویر ، زندگی نامه و وصیت نامه چهارده فرمانده شهید لشکر 14 امام حسین (علیه السلام) اصفهان است؛ این مجموعه به سه زبان فارسی و عربی و انگلیسی می باشد.