نمایش 9 24 36

سید بلبلی (یادگار غواصان شهید)

سید علی موسوی که در میان میدان جنگ به سید بلبلی معروف شده بود. سوت بلبلی اش در برهه هایی از عملیات والفجر8 توانسته بود گردانی را از گرفتاری نجات دهد. این کتاب روایت خاطرات سید علی موسوی است.

برشی از کتاب

صبح که شد با سر و صدای مادر که تلاش می‌کرد مرتضی را از خواب بیدار کند، از رختخواب بیرون آمدم. صبحانه را خوردم و لباسی که از گشادی و بلندی معلوم نبود مال کی بود، پوشیدم. مادر دستمال مدرسه را دستم داد و قربان صدقه ام رفت. - ننه اگه حرف آقا مدیرو گوش ِبدی و دِرسد و خب بخونی، ملا میشی، آقاچی میشی.

سه روایت از خیبر

این کتاب برگرفته از خاطرات منتشر نشده فرماندهان آزاده است. سه روايـــت از خيبر قطعه‌اي از درياي بيكران شجاعت ها، مظلوميت ها و حماسه آفريني هاي رزمندگان و همسنگران سردار رشيد اسلام سرلشكر احمد كاظمي است.

برشی از کتاب

پس از بازجویي‌هاي اولیه، ما را به طرف بغداد حركت دادند. در طول مسیر دست‌ها و چشم‌هایمان را بسته بودند. حدود ساعت نه شب بود كه به بغداد رسیدیم. ما را به استخبارات عراق بردند و به محض اینكه از ماشین‌ها پیاده شدیم با كابل و لگد و مشت و هر چه در دسترس‌شان بود، استقبال جانانه‌اي از ما كردند. همه‌ي ما را به اتاقي بردند كه مثل مرغداري بود. تعداد نفرات به حدي زیاد بود كه همه باید روي پاهاي خود مي‌ایستادیم و جاي نشستن نبود. ما را سه روز در این اتاق، بدون غذا و آب و حتي بدون اجازه رفتن به دستشویي نگه داشتند. جداي از شكنجه‌ها، ماندن در این چنین وضعیتي خود، شكنجه غیر قابل تحملي بـــود. در طـــي این مدت عده‌اي از بــچه‌ها را براي بازجـــویي به‌اتاق‌هاي شكنجه مي‌بردند؛ به آنها شوك الكتریكي وصل مي‌كردند و به قدري آنها را مي‌زدند كه بيهوش مي‌شدند. وقتي مرا به قصد اقرار به اینكه پاسدار هستم به اتاق شكنجه بردند، اصلا از فشار درد، ناي داد زدن نداشتم...

زیر درخت کنار

این كتاب خاطرات خود نوشت آقاي سید علی بني لوحي از دوران جنگ است.

برشی از کتاب

صوت دلنشين اذان منوچهر نصيري نخلستانهاي دارخوين را ميشكافت و با افق خون رنگ غرب كارون عجين مي‌گشت. نور موتوري از ميان نخل ها، مشخص نمود كه بچه‌ها از شناسايي بازگشتهاند. از سنگر مسجد دور شدم و چند لحظه‌اي نگذشت كه حسين با موتور در كنارم ايستاد. با ديدن رنگ و روي پريده و وحشت زدة او قلبم از جا كنده شد. حسين دستم را گرفت و آهسته آهسته نشست. حالت عادي نداشت. من پايان كار را از چشمان او خواندم. دو زانو جلوي او نشستم و گفتم: - مصطفي...! مصطفي چي شد؟ كجا از هم جدا شديد؟بايد چيكار كنيم؟ - از موضع قبلي عراقيها بر ميگشتيم كه موتور اونها رفت تو هوا. صداي انفجار عجيبي بود. فكر ميكنم رفتند روي مين. من ديگه چيزي نديدم و از توي گرد و غبار انفجار گذشتم. - از عراقيا چه خبر؟ تا كجا رفتيد؟ - اونا موضعشون رو ترك كردند. ما تا عمق 15كيلومتري جلو رفتيم. محل استقرار ما در آن زمان، پاسگاه دارخوين بود...

رقص سنگ

این كتاب از جنس رمان روانشناختي و جريان سيال ذهن است. برشي از خاطرات آن نيلوفران قديس و پاك است رزمندگاني كه قصۀ حماسه و ايثارشان، داستان مهرباني و صفايشان دل هر انسان زيباانديش را به وجد مي‌آورد و رويش مردانگي و شهادتشان، جان هر انسان هويت دار را به حسرت وا مي‌دارد.

راز نهان

خاطراتى از جانبازان و آزادگان استان اصفهان است.

تسخیر خاکریزهای عشق

خاطرات رزمــندگان شهرسـتان شــهرضا در هشت سال دفــاع مـقدس؛ از کردسـتان تا عملیات ثـامن الائمه است.

تا ابد سربلند

تا ابد سربلند روایتگر خاطرات جمعی از آزادگان و رزمندگان هشت سال دفاع مقدس سرافراز شهرضا است.

بنیان مرصوص

این کتاب برگرفته از خاطرات سردار جانباز ازادۀ شهید حاج محمدعلی کاشی است. ایشان در زمان دفاع مقدس، در حالی که مسئول زرهی تیپ سه لشکر هشت نجف اشرف است، در عملیات والفجر مقدماتی اسیر می‌شود و با مجروحیت شدید، به مدت 8 سال در بند اسارت می‌ماند.