سید بلبلی (یادگار غواصان شهید)
سید علی موسوی که در میان میدان جنگ به سید بلبلی معروف شده بود. سوت بلبلی اش در برهه هایی از عملیات والفجر8 توانسته بود گردانی را از گرفتاری نجات دهد. این کتاب روایت خاطرات سید علی موسوی است.
برشی از کتاب
صبح که شد با سر و صدای مادر که تلاش میکرد مرتضی را از خواب بیدار کند، از رختخواب بیرون آمدم. صبحانه را خوردم و لباسی که از گشادی و بلندی معلوم نبود مال کی بود، پوشیدم. مادر دستمال مدرسه را دستم داد و قربان صدقه ام رفت. - ننه اگه حرف آقا مدیرو گوش ِبدی و دِرسد و خب بخونی، ملا میشی، آقاچی میشی.سه روایت از خیبر
این کتاب برگرفته از خاطرات منتشر نشده فرماندهان آزاده است.
سه روايـــت از خيبر قطعهاي از درياي بيكران شجاعت ها، مظلوميت ها و حماسه آفريني هاي رزمندگان و همسنگران سردار رشيد اسلام سرلشكر احمد كاظمي است.
برشی از کتاب
پس از بازجویيهاي اولیه، ما را به طرف بغداد حركت دادند. در طول مسیر دستها و چشمهایمان را بسته بودند. حدود ساعت نه شب بود كه به بغداد رسیدیم. ما را به استخبارات عراق بردند و به محض اینكه از ماشینها پیاده شدیم با كابل و لگد و مشت و هر چه در دسترسشان بود، استقبال جانانهاي از ما كردند. همهي ما را به اتاقي بردند كه مثل مرغداري بود. تعداد نفرات به حدي زیاد بود كه همه باید روي پاهاي خود ميایستادیم و جاي نشستن نبود. ما را سه روز در این اتاق، بدون غذا و آب و حتي بدون اجازه رفتن به دستشویي نگه داشتند. جداي از شكنجهها، ماندن در این چنین وضعیتي خود، شكنجه غیر قابل تحملي بـــود. در طـــي این مدت عدهاي از بــچهها را براي بازجـــویي بهاتاقهاي شكنجه ميبردند؛ به آنها شوك الكتریكي وصل ميكردند و به قدري آنها را ميزدند كه بيهوش ميشدند. وقتي مرا به قصد اقرار به اینكه پاسدار هستم به اتاق شكنجه بردند، اصلا از فشار درد، ناي داد زدن نداشتم...زیر درخت کنار
این كتاب خاطرات خود نوشت آقاي سید علی بني لوحي از دوران جنگ است.