نمایش 9 24 36

خلیل طلائیه

چند سالی است که به لحاظ علاقه به زادگاهم فعالیت های فرهنگی اجتماعی گوناگونی داشتم تا این که از تجارب پدر جهادگرم الهام گرفتم و با راهنمایی های ایشان با ارزش شهدای این مرز و بوم آشنا شدم؛ شهدایی که به گفته امام خمینی مجاهدینی بودند که با شهادتشان پیروزی انقلاب اسلامی را بیمه کردند. زادگاهم نوگوران 26 شهید تقدیم انقلاب اسلامی کرده است. اما یکی از این شهدا توجه مرا به خود جلب کرد و سوالاتی در ذهنم ایجاد شد که چرا تصویر ایشان در راس تصاویر شهدا قرار دارد؟ آری وی سردار شهید ابراهیم خلیلی بود، جوانی که همچون بسیاری از فرماندهان در دفاع مقدس در ابتدای جوانی هنر مدیریت را به جهانیان نشان داد جوانی، زاده روستای تاریخی نوگوران از توابع شهرستان لنجان از استان اصفهان و بزرگ شده ی خانواده ای کشاورز، شخصیتی که پس از سقوط رژیم پهلوی در فرهنگ انقلاب به کمال رسید و در فاصله 5 ساله تا شهادتش فعالیت های مختلفی انجام داد. فرماندهی در جنگ، فعالیت فرهنگی در جهاد سازندگی و فعالیت اقتصادی در صندوق قرض الحسنه از تجربه های وی بود؛ در دانشگاه تهران نیز قبول شد و قصد ادامه تحصیل داشت و در سال پایانی عمر خویش سنت پیامبر خود را به جای آورد و تشکیل خانواده داد؛ که آشنایی با ویژگی های چنین شخصیتی می تواند سرلوحه بسیاری از افراد جامعه باشد.

خاکیان افلاکی

خاکیان افلاکی صحیفه ای نورانی از شهیدان عزیز شهر زیارتی رزوه است که جهت حفظ فرهنگ شهادت تهیه شده؛ شهر رزوه در ناحيه غرب اصفهان، در شمال غربي شهرستان چادگان واقع شده است.

حدیث آلاله ها

این کتاب بر اساس یادواره و خاطرات شهیدان مسجد حجت اکبر است.

حبیب خدا

شهید شریفیان، اسطورۀ مقاومت و پایداری، نماد راستین حق پرستی در مکتب توحید و در ضیافت عنداللهی بود. جانباز هفتاد درصدی که از تلاش برای پویایی و پیشرفت دست نکشید و به ادامه تحصیل پرداخت و پس از فارغ التحصیلی در رشتۀ پزشکی عمومی دانشگاه اصفهان، در زمینۀ پوست، مو و زیبایی تخصص گرفتند. حبیب خدا کتاب چهاردهم از مجموعۀ راست قامتان است که به توصیف زندگی شهید حبیب الله شریفیان پرداخته است.

برشی از کتاب

وقتی پدر و مادرش به بیمارستان رسیدند، باور نمیکردند که حبیبشان را برای همیه از دست داده اند. داغ فرزند بسیار سخت است و آن دو برای بار سوم این داغ را تجربه کردند. حبیب پیش خودشان شهید شد. او هر روز شهید میشد. چند شب متمادی جواد در خواب میدید که رسول و مجید کنار پدر نشسته و با او حرف میزنند. اولین فردی که به او خبر شهادت حبیب را دادند، عزیزالـه بود که او هم سریع خود را به بیمارستان رساند و آن قدر دلسوزانه کارها را رتق و فتق داد که واقعا حق رفاقت را تمام کرد. او دوستش را میدید که به آرزوی دیرینه ای که در جبهه های کردستان و جنوب داشت، رسید و به دیار فانی شتافت.

تویی که دیر شناختمت

برگرفته از زندگی، میراث و خاطرات سردار شهیدعلی جعفری فرمانده واحد اطلاعات و عملیات سپاه سوم صاحب الزمان و لشکر امام حسین(ع)

تو فرمانده ای

تو فرمانده ای کتابی رمان گونه برگرفته از خاطرات شهيد محسن مطيعه مي‌باشد که در جمع زندانيان و توابين گروهک‌هاي ضدانقلاب اسلامی، در زندان دادستانی اصفهان اتفاق افتاده است.