مسافر زمان
روايتي از زندگي شهيد بزرگوار رحمت الله مصدق كاشاني که سعی در ترسیم گوشه هایی ازحیات پر رنج این بزرگوار دارد.
برشی از کتاب
عصمت سبد چوبي پُر از ظرف را از لب حوض بر داشت و از پلههاي ايوان بالا رفت. به اتاق كه آمد، با صحنهاي غير منتظره رو به رو شد. رحمتالله انگشتش را به ديوار چسبانده بود و فشار ميداد. چند قطره خون از شيار بين انگشتان تا روي مچ دستش سرازير شده بود. عصمت با حيرت و نگراني گفت: _چيشده؟ داري چيكار ميكني؟ ـ هيچي مادر. داشتم لباسمو ميدوختم كه يك دفعه سوزن رفت تو دستم! عصمت به پشت دست خودش زد و گفت: _واي! خدا مرگم بده! آخه بچه اين چه كاريه كه كردي؟ با شتاب به طرف پسرش رفت و خواست كمكش كند. ناگهان با ديدن سوزني كه در بند اول انگشت اشارۀ رحمتالله فرو رفته بود و از كنار ناخنش بيرون زده بود، بر جاي خود ميخكوب شد! رحمتالله بيدرنگ دوباره انگشتش را به ديوار چسباند و فشار داد. بالاخره سوزن پرخون را كف دستش گذاشت و به طرف عصمت گرفت. عصمت ابروهايش را در هم كشيد و با عصبانيت داد زد: _آخه بچهجون مگه تو مادر نداري؟! به خودم ميگفتي تا لباست رو بدوزم! ـ آخه وقتي خودم ميتونم واسه چي شما رو به زحمت بندازم؟...گل های سرخ گلوله های آتشین
كتاب «گلهاي سرخ، گلولههاي آتشين» يادنامه و پاسداشت شهداي توپخانهی لشكر8 نجف اشرف و شهرستان نجف آباد است. مطالـب اين كـتاب در سه فـصل گردآوري و تدوين شده است.فصل نخست: زندگي سرداران توپخانه لشكر 8 نجف اشرف و شهرستان نجف آباد
فصل دوم: زندگينامه شهيدان توپخانه لشكر8 زرهي نجف اشرف و شهرستان نجف آباد
فصل آخر: معرفي ساير شـهدايي كه در يگان توپخانه خدمت ميكردند.
برشی از کتاب
عمليات فتح المبين در تاريخ 61/1/2 در منطقه عمومی شوش، غرب منطقه كرخه و شمال بستان تا جاده دهلران، براي آزادسازی قسمت وسيعی از شمال استان خوزستان و خارج نمودن جاده دهلران و جاده اهوازـ انديمشك از تيررس توپخانههای دشمن، انجام شد. تيپ نجف اشرف، اولين عمليات منسجم و سازماندهی شدهي خود را به فرماندهی شهید احمد کاظمی و جانشينی شهید مهدی باكری، تحت كنترل عملياتی قرارگاه فتح، در سه محور انجام داد.گاهی فقط سکوت
گاهی فقط سکوت روایت زندگی زنی است كه عشق و درد را با هم تجربه كرده و در انتهایی كه ابتدای جاودانگی و حماسه شیر زنان سرزمینپهناور كشورمان است مُهر ایثار و استقامت زد، باشد كه جرعه ای از جوهره این از خودگذشتگی بر صفحه قلبمان بنشیند و عطر آن وجودمان را آكنده از صفای عشق كند.
برشی از کتاب
عزا گرفته بوديم كه حالا چه كار بايد كرد. ديگر هم نمیشد به خانهی آقا جان برگشت. اصلا كاش از همان اول قبول نكرده بوديم. خانه مان همكه به غير از يک زیرزمين نيمه كاره چيزديگری نداشت. چند وقتی خواب و خوراكم شده بود فكركردن به اینكه چه میشود؟ بعد از نماز دست به دعا بر میداشتيم و میگفتيم:"خدايا ! تو يار بیچارگان هستی، خودت يك راهی را جلوی پای ما بگذار." آخر شب بودكه عباسعلی سراسيمه به خانه آمد. با وجود آرامشخاصیكه در وجودش موج میزد؛ اما هول و ولا درچهرهاش بیداد میكرد. با حواس پرتی در اتاق را نيمه باز رها كرد. مثل اسپند روی آتش بالا و پایین می شد. حرفی نوک زبانش گيركرده بود؛ اما نمیدانست چگونه آن را بیانكند. كنارم روی زمين نشست و گفت: اقدس فردا يدالله برمیگرده. چه قدر زود. مگه قرار نبود هفته ديگه بیاد؟ برنامه اش عوض شده. اگرما مجبور باشيم مدتی در زیرزمين خانه خودمان زندگیكنيم! شما... حرفش را فوری قطع كردم...کیکاووس (خاطرات آزاده جانباز مصطفی صادقیپور)
این کتاب خاطرات آزاده مصطفی صادقی پور است.
مصطفی صادقیپور متولد 1345در شهر نجفآباد است. در دوره نوجوانی جرقه حضور در جبهه ذهن او را به شدت درگیر ساخت؛ لذا پس از امتحانات سال اول دبیرستان راهی جبهه شد. حضور او در مناطق جنگی، سبب آشناییاش با دنیای دیگری شد. دنیایی که انسانهای خاکی آن به عرش الهی متکی بودند.
وی ابتدا به کردستان، سپس به عنوان تک تیرانداز عازم جبهههای جنوب شد. از عملیات والفجر 2به نیروهای تخریب پیوست تا با خنثی کردن انواع مین که حکم دشمن مخفی در دل خاک را داشت، دست و پنجه نرم کند. در عملیات خیبرشرکت کرد و در حالی که مجروح بود، به اسارت نیروهای بعثی عراق در آمد وسالها دنیای پر فراز و نشیب اسارت را تجربه کرد. در این مدت به هیچ وجه از درس و مطالعه فاصله نگرفت؛ لذا پس از آزادی در امتحانات نهایی سال چهارم متوسطه شرکت کرد و موفق به اخذ دیپلم شد. همان سال برای شرکت در آزمون سراسری ثبت نام کرد و با میل خود از میان رشتههای قبولی، ادبیات را انتخاب کرد. علاوه بر استخدام در آموزش و پرورش و پرداختن به شغل دلخواهش، معلمی تحصیلات خود را تا مقطع کارشناسی ارشد ادامه داد. ایشان هم اینکه بازنشسته آموزش و پرورش میباشند. کتاب کیکاووس، خاطرات ایشان از دوره کودکی تا آزادی از اسارت میباشد.
فرشتهها بیدارند (خاطرات زندگی سردار شهید حسن سرباز)
حسن سرباز یکی از دلاور مردان ایران زمین است. حسن سرباز در سال 1338 در نجف آباد به دنیا آمد، پیکار و مبارزه با طاغوت شد. از همان زمان عشق و علاقه عجیبی به رهبر در سال ،1357 وارد و مقتدای خود، امام خمینی داشت. در اسفند ماه سال 1362 پس از رشادت های فراوان، در عملیات خیبر،گلوله به پیشانی اش اصابت کرد و به شهادت رسید.
فرزند خورشید (زندگی سردار شهید غلامرضا صالحی)
فرزند خورشيد هفتمين كتاب از مجموعه طوبي است كه به قلم برادر بزرگوار عباس اسماعيلي نگاشته شده و روايت مستندي از زندگي با عزت سردار رشيد اسلام، شهيد غلامرضا صالحي را بيان ميكند. اين كتاب گوشه اي از تلاش و مجاهدت هاي بي شمار اين ستارۀ خاك و افلاك را با بهره گيري از خاطرات خانواده و ياران همرزمش در قالب متني مستند داستاني در اختيار خوانندگان قرار ميدهد.