لبخند سنگر
کتاب حاضر مجموعه ای است از خاطرات طنز، شوخ طبعیها و شیرین کاری رزمندگان استان اصفهان به ویژه لشگر مقدس 14 امام حسین(علیه السلام) و اتفاقات که از نیروهای تیز هوش اصفهانی سر زده است.
این کتاب با تلاش آقای حمیدرضا پورقربان در طی چند سال با تلاش فراوان جمع آوری گردید و از مجموع، بیش از 35 خاطره جمع آوری شده تنها 110 خاطره به برکت نام مقدس مولی الموحدین حضرت علی(علیهالسلام) انتخاب شد که پس از باز نویسی و پردازش آن، به علاقمندان تقدیم میگردد.
برشی از کتاب
بعد از عملیات کربلای 4 در منطقه شلمچه وارد اورژانس شدم. صحنه خندهداری مرا مبهوت کرد. تعدادی از اسرای عراقی را دیدم که با دست شلوار خود را نگه داشته اند که از پایشان نیافتد، چون فانسخه نداشتند و یک پاچه شلوار همه آنها هم چیده شده بود. این صحنه برایم خندهدار و سوال برانگیز بود. بالاخره پس از پرس و جو فهمیدم، مسئول اورژانس آقای دکتر صبوحی این کار را کرده است. رفتم تا علتش را جویا شوم. ایشان گفت: «این اُسرا را ساعت 4 صبح آوردند و ما وسیلۀ نگهداری و نیروی کافی برای حفاظت آنها نداشتیم. رفت و آمد نیروها هم به اورژانس زیاد بود، من هم یک پاچه شلوار آنها را بریدم تا با بچههای بسیجی اشتباه نشوند و تقریبا علامت گذاری شده باشند و فانسخه آنها را هم گرفتم تا سرعت عمل و قدرت فرار از آنها گرفته شود و با این تاکتیک از نیمه شب تا حالا آنها را نگه داشتم. البته اثر دیگر این کار روحیه گرفتن و خندیدن رزمندگان به خاطر این صحنه بود»شکوفه های سرخ (یادنامه شهدای گزبرخوار)
این کتاب در مورد گرامي داشت شهداي گز برخوار است که شامل اطلاعات كلي و مختصر زندگي نامه به همراه فرازهايي از وصيت نامة شهدا تدوين شده است.
اطلاعات ذكر شده بر اساس اسناد موجود در بنياد شهيد يا اطلاعات اخذ شده از خانوادة شهيد است و براي هر شهيد يك زندگينامة مختصر كه نشانگر معرفي اجمالي ايشان باشد ارائه گردیده است.
پرواز با بال شکسته
این کتاب خاطرات رزمندگان شهرضا از فرماندۀ شهید آقا جمال طباطبایی است.
وی در سال 1339 در شهرضا متولد شد. شهریور ماه سال 1361 در خط پدافندی در منطقه زید بر اثر اصابت ترکش خمپاره سرش به شدت آسیب دید و پس از یازده روز بیهوشی از نیمه راست بدن معلول شد که قادر به حرکت نبود اما معلولیت مانع حضور او در جبهه نشد.
بی بی جان
حاج خانعلی نامی آشنا برای رزمندگان لشکر امامحسین(ع) است. مردی مسن و سبزه رو با محاسنی کم پشت و جثهای کوچک و نسبتا خاص که در اکثر عملیاتهای لشکر در سنگر فرماندهی رفت و آمد داشت. گاهی او به سراغ حسین خرازی میرفت و گاهی حسین به سنگر استراق میآمد یا او را به سنگر فرماندهی فرا میخواند. ضرورت کار قسمت شنود واحد اطلاعات و عملیات باعث شده بود تا خانعلی و حتی نیروهای تحت امر وی بدون واسطه با فرماندهی لشکر مرتبط باشند. در مصاحبت با وی او را همچون پدری مهربان مییافتی که میتوانستی تمام رمز و راز و ناگفتههای درون سینهات را برایش بازگو کنی. چهرۀ این مرد، تمام نجابت و صداقت را یک جا به نمایش میگذاشت. خانعلی همانی بود که میدیدی.
بیبی جان باقری مادری است که در سختترین شرایط با صبوری و شکیبایی، همسر خویش را همراهی کرد و در تربیت فرزندان و حتی فرزندان نزدیکان خویش، اخلاق نیکو و اعتقادات مذهبی را به گونهای در
وجود آنان نهادینه کرد که همگی پای حفظ نظام و انقلاب از جان و مال و امال خویش گذشتند.
بی بی جان در گوشه گوشه خاطرات و زندگی خانعلی جایگاه ویژهای داشت.