عشق جوانی (خاطرات شفاهی سعید ریاضیپور)
داستان زندگی سعید ریاضی پور از اوایل دوره نوجوانی یعنی سیزده سالگی به جنگ و جبهه گره خورده است؛ رفتن سعید به جبهه، آشنا شدنش با انسانهای بزرگی مثل شهید صیاد شیرازی و شهید حاج احمد کاظمی نقطه عطف زندگیاش میشود و با خاطرات این چهار سال زندگی میکند.
برشی از کتاب
با سروصورتی خونی وارد سنگر شدم. حاجاحمد بیقرار ایستاده بود، پرسید:ـ چه خبر؟!هول کرده بودم، مثل رمز بیسیم به حرف افتادم:ـ آقامهدی آسمونی شد!حاجی کلافه شد. چند قدم دور خودش زد. مدام دست به سر و ریشش کشید. روی دوزانو نشست و گریه کرد. با گریۀ شدید حاجاحمد بغضم ترکید. بعد از چند دقیقه ایستاد به نماز. دو رکعت نمازش که تمام شد، آب بود روی آتش. حاجی آرام شد.
0
روز
00
ساعت
00
دقیقه
00
ثانیه
مین و مهتاب ( خاطرات رزمنده جانباز حبیب الله اسماعیلی)
سلام به تاریکی شب آنگاه که در دل ظلماتش هدایت و نور و عشق را پیدا کردیم نقرهایترین پلاکهای دنیا را دیدیم که همچون مدال افتخاری بر سینه سربازان شب روی تخریب میدرخشید.در دل این تاریکیها و به دور از هیاهو و دوربینها فقط خدا شاهد بود که مین و مهتاب تنها یک عبارت زیبای ادبی نبود بلکه این سربازان شجاع تخریب بودند که در زیر نور مهتاب خطرها را به جان خریدند. چه مینها که خنثی کردند و چه جانهایی که در این راه قربانی شد. حبیبالله اسماعیلی یکی از همین سربازان جان برکف تخریب است که در این کتاب بخشی از تجریبات تلخ و شیرین ایشان را میخوانیم.