نمایش 9 24 36

آسمانی های خاکی 2 (احمدرضا ابراهیمی)

اسم گروه خود را گذاشته بودند گروه بهشت یک جمع سی چهل نفره که جمعه ها وقتی از دعای ندبه تکیه ملک اصفهان برمی‌گشتند، می رفتند کنار رودخانه و بساط کباب راه می انداختند. بعدش هم می نشستند به حساب و کتاب مخارج آن روز میرسیدند. احمدرضا هم سهم خود و هم سهم چند تای دیگر از دوستانش که بضاعت مالی کمتری داشتند را حساب می‌کرد. پنجشنبه شب ها این گروه، محفل عروسی مردم بی بضاعت و فقیر محلات مختلف شهر را گرم میکرد. عروسی بچه های پایین شهری که پول نداشتند و مجبور بودند مراسم شان را بدون شام برگزار کنند و میهمان کمی داشتند. به همین دلیل، رضا و دوستانش داماد، می‌رفتند مجلس را گرم می‌کردند که جلوی میهمان ها شرمنده نشود.

زیر این علم

این کتاب برگرفته از زندگی نامه سردار شهید احمدرضا ابراهیمی است. او در سال 1338 در محله خوزان در شهرستان خمینی شهر از استان اصفهان متولد شد. غائله کردستان که شروع شد اولین نفری بود که به ان دیار اعزام شد و در این عملیات باعث شد در سال 1359 به شهادت برسد.

برشی از کتاب

الوعده وفا رفیق! حالا این تو هستی و قولی که به قاسم و پدرت داده ای! قول داده بودی برای عید برگردی، قول داده ای همراه قاسم با هواپیما برای مراسم چهلم پدرش برگردید... و امروز داری به شهر بر می گردی... بر می گردید... تو و محمد و عبدالرضا و هشت نفر دیگر با قاسم، آماده شده تا راهی اصفهان شوید... پیکرتان تا فرودگاه، روی دوش مردم آبادان است و بعد شما را توی هلیکوپتر می گذارند، قاسم توی هلیکوپتر، درست همان جوری که تو و رضا موذنی قولش را داده بودید، بالای سر تو و محمد و عبدالرضا و آن هشت نفر دیگر نشسته است دارد اشک می ریزد...