فوت کوزه گری
نبوغ دو جوان در جنگ صدام را عصبانی و کلافه کرده بود. رسول در چشم به هم زدنی به روزترین تکنولوژی های مین که توسط کشورهای مختلف به دست بعثی ها میرسید را خنثی میکرد. محسن بیمارستانی ساخت که در بمباران مقاوم باشد. آن ها رزمندههای زیادی را آموزش دادند و فوت کوزهگری کار را در اختیارشان قرار دادند. در این کتاب با برشهایی از زندگی پرهیجان دو قهرمان که به قلم جمال طاهری است آشنا میشوید.
0
روز
00
ساعت
00
دقیقه
00
ثانیه
آقا علی رویا
ایشان بسیار شوخ و بانشاط و سرزنده بود بسیار شلوغ بود براثر تجربه ای که بدست آورده بود فرماندهی تخریب سپاه سوم فتح را بر دوش او گذاشته بودند تشکیلات آن موقع سپاه شامل 4سپاه بود و هر کدام چند یگان تحت فرماندهی شان بود، با این که فرمانده بود ولی رفتارش بسیار صمیمی و دوست داشتنی بود با همه بچه های تخریب چی شوخی می کرد و به
آن ها روحیه می داد و بچه ها بسیار بسیار او را دوست داشتند وقتی در جمعی وارد می شد همه چیز را بهم می ریخت و شلوغ می کرد. از جمله کارهایش این بود که خیلی وقت ها نصف شب به مقبر بچه ها می رسید و می رفت توی اتاق سراغ تخریب چی ها و یکی یکی آن ها را بیدار می کرد و به آن ها می گفت دادا ساعت چنده دادا ساعت چنده!!! یا می گفت دادا خوابی یا بیداری!