نمایش 9 24 36

آقای گل

قیمت اصلی 90,000 تومان بود.قیمت فعلی 86,000 تومان است.
روایت زندگی شهید مسعود آخوندی و شهید قربان‌علی عرب
0 روز 00 ساعت 00 دقیقه 00 ثانیه

مهمان مامان (خاطرات شهید مسعود آخوندی)

120,000 تومان
خانم نسیبه استکی در مقدمه کتاب اینگونه می‌گوید: وقتی برای چندمین بار این خاطرات را مرور می‌کنم عظمت کار شهید مسعود آخوندی برایم چندین برابر می شود وقتی از مادر پرسیدم چرا به رفتن آقا مسعود رضایت می‌دادید؟ با صدای لرزان جواب داد: چون نمی‌توانستم ناراحتی‌اش را ببینم. وقتی می‌دیدم دوست دارد برود نه نمی‌آوردم. مادر شهید چندین مرتبه برای سلامتی پسر نذر می‌کند و پای برهنه تا چندین امامزاده می‌رود ولی وقتی خبر شهادت فرزندش را می‌شنود حالش بسیار بد می‌شود و به قدری که حالا بعد از سال ها هنوز لباس مشکی را از تن در نیاورده است. عالی ترین درجه عشق همین است ؛دوست بداری هر آنچه محبوبت دوست می دارد. و این فقط داستان عشق یکی از ده ها هزار مادر شهید است. در مستند کتاب مهمان مامان با زندگی شهید مسعود آخوندی از زبان نزدیکان او آشنا می‌شوید و در بخش پایانی کتاب می‌توانید دست نوشته ها، یادداشت های روزانه و نامه های که شهید آخوندی برای خانواده ارسال می‌کردند را مطالعه کنید. این کتاب همراه با یک مستند تصویری به شما جهت آشناییِ بیشتر با سبک زندگیِ این شهید بزرگوار کمک می‌کند.

برشی از کتاب

مثل همیشه با پیکان سفیدش دنبالم آمد. قرار بود با هم به نماز جمعه برویم. در بین راه متوجه شدم مسیر حرکت فرق می‌کند. با تعجب پرسیدم: کجا میرویم؟ با جدیت گفت: جایی کاری دارم. اول میرویم آنجا. از داخل کوچه پس کوچه ها رد شدیم. ماشین را کنار دیواری پارک کرد به اطرافم نگاه کردم. آنجا را نمی‌شناختم. رو کرد به من. وقتی صورت متعجب من را دید، لبخندی زد و گفت: تو همین جا منتظر بمان. من زود برمیگردم. بسته ای عقب ماشین بود. بسته را برداشت و پیاده شد. نه اسم آن شخصی را که با او کار داشت، گفت و نه اصلا اینکه چه کاری دارد. از روی بسته ای که دستش بود، حدس زدم که می‌خواهد به کسی کمک کند. هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که برگشت. خواستم بپرسم که کجا رفتی و داخل آن بسته چه بود؛ ولی بیخیال شدم. می‌دانستم اگر صلاح باشد، ِ خودش می‌گوید وگرنه من هرچه اصرار کنم، فایده ای ندارد. بعدها چند بار دیگر این اتفاق تکرار شد. با این تفاوت که هر بار، مکانش فرق می‌کرد. بعد از شهادتش فهمیدم که آنجا خانۀ رزمنده ها یا شهدایی بوده که خانواده هایشان نیاز مالی داشتند و مسعود از حقوق خودش به آن‌ها کمک می‌کرد.

زلال مثل

چه حکايت عجیبی است روايت آنان که در راه عشق، از همه چيزشان؛ مال، جوانی و جان گذشتند و حتی از بذل نام در راه محبوب، دريغ نکردند. معناي کلام در گذار زمان چه متفاوت مي‌شود و عشق يکي از آنهاست. که اينان به رنگ خون تفسريش کردند و حال معنايش قلب هاي کنده کاري شده روي هر ميز و نيمکت شده است...! به راستی چه قرائت هاي متفاوتی است از يک کلام! چه دشوار است در اين زمانه پرمدعا، نوشتن از مردانی بی ادعا! اما اي شهيد گمنام! با همه تفاوت هایمان، در يک چيز مشترکيم؛ تو پلاکت، نامت، يادت و همه وجودت، برجریده عالم ثبت است و خدایی شدی و معبود را با گم نامی تناسبی نیست.

برشی از کتاب

هنوز هم اگر از من بپرسند: مسعود آخوندي را به چه چيز مي‌شناسي؟ مي‌گویم: به پيکان سفيد رنگش که با آن به در خانه مان مي‌آمد و از دغدغه هايش مي‌گفت. دغدغه اسلام، ايران، سياست و... . تحلیل هايش آن‌چنان قوي بود که مرا به شگفتی وا مي‌داشت! هر شب منتظر بودم که زنگ خانه مان را بزند و از مسائل روز کشور، باخربم کند. مسعود دل پر دردي داشت و همیشه دنبال کسي مي‌گشت که با هم اتفاقات را تحلیل کنند و چاره‌اي بيانديشند. با تنی فرسوده و بيمار، همچنان عَلمش را محکم نگه داشته است؛ مادر مسعود را مي‌گویم که از زمان شهادت تک پسرش، هنوز پیراهن مشکي اش را درنياورده است. پیراهن مشکي او بيشتر از آنکه نشانه عزا باشد، علامت حيات است. پرچمی که جلوی مرگ ما را مي‌گیرد که مبادا فراموش کنيم براي بقاي اسلام و انقلاب، چه هزينه هايي داده ایم.