نمایش 9 24 36

سلوک سرخ

سخن از گمنــامانی که علی وار، فضایل پنهانشان، بر برتریهای پیدایـــشان مــیچربد؛ همان گونه که آشکار است، بس دشوار مینماید. اگر چنین نبود که دیگر «فضایل پنهان» معنی نمیداد. باید در سیرت آنان نگریست و کاوش بسیار کرد تا بتوان جرعهای از زلال آن را چشید. این مردان مرد، به کوههای درشت پیکر یخ میمانند که در آبهای جهان، شناور است و بخش بزرگ آن در زیر آب از چشمها، نهان. یکی از این ستارگان، سردار گردان مسایه شهید حجت الاسلام مصطفی ردانیپور بود. عدهای بر آن عقیدهاند که او سرمایة بزرگ جنگ و اندیشمند تدبیرهای اعتقادی و نظامی آن بود و با وجود صغر سن، مدارج کمال و معرفت را به سرعت پیموده بود.کتابی که پیش رو دارید، حاصل کوشش شبانه روزی و دسته جمعی عده ای از یاران و دوستداران شهید است.

برشی از کتاب

از سنگرهای مقاومت کاسته شده است. دو سه ساعت پیش از این، از نقطه نقطة تپّة برهانی، آتش مقاومت، دیده می شد. به نظر می‌آید یک سوم گردان، شهید و چیزی بیش از آن، مجروح شده باشند. اطرافت خالی شده. به یکی از بچه ها که در نزدیکی تو هنوز زنده است و تک تیر می‌اندازد، رو می‌کنی و دستت را اطراف دهن می گذاری و فریاد می زنی: - الصلاه! وقت نمازه، به دیگران هم خبر بده، باید یکی یکی، نماز بخونن! از روز اول که خود را شناختی اهل مستحبّات بودی. در جبهه برای هر نماز، محاسن خود را شانه میکردی و به خود و اطرافیانت عطر می زدی. به یاد داری قبل از عملیات ثامن الائمه، غسل شهادت کردی. لباس نوي سپاه را پوشیدی. به آرم آن بوسه زدی. یکی از اطرافیان، پیشانی بند سبز رنگی را به پیشانی تو بست که شعار روی آن «یا حسین» بود. به خود عطر زدی و نوید دادی...

دیده بان

دیده بان خاطراتی از سردار شهید محسن رضایی است. این شهید در سال 1342 در محله ادریان در شهرستان خمینی شهر در استان اصفهان به دنیا آمد. وی در عملیات بزرگ ثامن الائمه که منجر به شکستن حصر آبادان شد و فرماندهی یکی از گروهان های تیپ نجف اشرف را برعهده داشت.