برنده برگشتیم
برنده برگشتیم روایت داستانی است از دوران هشت ساله اسارت جانباز و آزاده سرافراز محسن اربابی فرد. محسن اربابی فرد اهل کاشان است. او در اوج جوانی یعنی شانزده سالگی به واسطه حضورش در عملیات رمضان اسیر رژیم بعث عراق می شود. او و همرزمانش در همان لحظه اسارت، در چند قدمی شهادت رفتند و برگشتند. چرا که بعثیها با تیراندازی به طرف محسن و چند نفر دیگر، به مجروح شدن آنها اکتفا کردند.هشت سال زندگی در اسارت با تمام سختیها و چالشهای دچارش برای هر کسی قابل درک نیست. سرگذشت اسرا بنا به موقعیتی که بالاجبار برایشان پیش آمده فراز و فرودهای فراوان و خاصی دارد. به زعم بعضی از خوانندگان و دنبالکنندگان کتابهایی از این دست، شاید اینطور برداشت شود تعریف غم و غصه مکرر کتاب را در بر گرفته است.ولی به خاطر شخصیت گشادهرو و شوخ طبع محسن اربابی وزنه طنز خاطرات بر غمش غلبه دارد. شاید از قرار گرفتن محسن و دوستانش در موقعیتی مثل شکنجه بیرحمانه بعثیها اشک بریزی ولی این باران چشمها زود قطع می شود. چرا که محسن و دوستانش دستشان آمده با بعثیها چطور برخورد کنند. هندوانه بگذارند زیر بغلشان یا دستشان بیندازند.رفته رفته اسرا با تشکیل تیمهای فرهنگی هنری، ورزشی و علمی به دور از چشم بعثیها علاوه بر سرگرمی و تقویت روحیه به پیشرفت فردی و جمعی خود کمک بزرگی کردند. محسن و دوستانش به خاطر داشتن ایمان و روحیه قوی دربرابر شکنجه و توهینهای تلخ و آزاردهنده بعثیها کمر خم نکردند. تا جایی که در آخر خود فرمانده اردوگاه به زبان میآید در این نبرد اسیری، شما برنده و پیروز شدید.