نمایش 9 24 36

زنگوله خوش آواز

ماجرای داستان این کتاب واقعی بوده و گوشه‌ای از زندگی شهید فتح‌الله قنبری است. او وقتی از مدرسه برمی‌گشت برای کمک به پدرش به مزرعه می‌رفت. به چرای گله و صدای زنگولۀ گوسفندان علاقۀ خاصی داشت و همیشه زنگوله‌ای به گردن خود می‌انداخت. پانزده ساله بود که به جبهه رفت و زنگوله را نیز با خود به آنجا برد. صدای زنگوله شور و حال عجیبی برای او و دیگر هم‌رزمانش ایجاد می‌کرد. فتح‌الله بعد از چهار ماه حضور در جبهه بر اثر انفجار مین به شهادت رسید و همان زنگوله موجب شناسایی او شد.