یک جرعه ماه
هنگامي که به نام دانشجوي شهيد ميرسيم، اين يقین در ما پديد ميآيد که پذيرش شهادت و اقدام به جهادي که بدان منتهي شده، از سرِخود آگاهي و با اراده روشن بينانه بوده است، و اين ارزش عمل را مضاعف ميکند و بدين دليل است که دانشجويان شهيد که در شمار سرآمدان ایمان و ايثار آگاهانه بوده اند، ستارگان هميشه درخشانی هستند که هر جوياي حقيقت، ميتواند راه خويش را با آنان بيابد؛ امروزدشمنانی کمین گرفته نظام اسلامي ما با شيوه هاي گوناگون، برآنند که رونق جهاد و شهادت را در چشم مردم ما، به خصوص جوانان و به ويژه دانشجويان، بشکنند و اين براي کساين که عادت کرده اند با راحت طلبی و تغذيه از ذخیره شرف و شجاعت و غبرت مجاهدان سرافراز، زندگي را بگذرانند، بسي مطبوع و دلنشین است. پس آنان نيز دانسته يا ندانسته به اين خط مشي خصمانه کمک ميکنند.
تو نامت را در ميدان مین جا گذاشتی و من خودم را در سجده نماز. تو خودت را روي مین جا گذاشتی و من خدا را روی مهر و جانماز. تو پرکشيدي به آسمان گمنامي و من اين روزها در پي آوازه و نام و خوش نامي ام. از شما تا ما، يک دهه شصت و هفتاد ویا هشتاد فاصله نيست؛ از قعر چاه تا منزلگاه ماه فاصله است! از شما براي ما، يک مشت استخوان آورده اند. يک تابوت نه چندان سنگني. يک پرچم و يک سنگ قبر. گرانيتِ سياه يا مرمر سفيد، چه فرقي ميکند؟ وقتی شما را در شهرها و دانشگاه ها تدفین ميکنند و ياد و راهتان، همراه با تکه استخوان و پاره پلاک هايتان، دفن ميشود.
<h4>برشی از کتاب</h4>
بعد از شهادت، يکي از نامه هايش را پيدا کردیم که نوشته بود: وصيت نامه ام را در جیب پیراهنم گذاشتم. چند روزي از خاکسپاري اش ميگذشت. با کلي دردسر، اجازه گرفتيم که نبش قرب کنيم. مقدار زيادي گلاب، براي از بین رفتن بوي بد جنازه، با خودمان برده بودیم. چون مزارش در بهشتِ حرمِ امام رضاست، قرار شد يکي از خادمین حرم اين کار را انجام دهد. قبر را که کندیم، بوي عطري همه جا پيچيد. جنازه نه تنها بوي تعفن نگرفته بود، بلکه فوق العاده خوشبو بود. وقتی خادم خواست نامه را از جيبش دربياورد، خون تازه از بدن فوران کرد. پيکر حميد سالم و معطر بود.
یلان فارسون
داوود بابایی نویسنده کتاب می گوید: وقتی پدرم پیشنهاد داد تا پروندهی نود و یک شهید شهر فارسان را که خاطرات ایشان و همرزمانشان را شامل میشد را مرتب کنم. همان روزی که پرونده به من تحویل داده شد، وقتی شروع به خواندن کردم آن چنان محو مطالب شده بودم که در عین ناباروی همان روز پرونده را آماده کردم. تا قبل از اینکه زندگی نامه وخاطرات شهدا را مطالعهکنم اطلاعاتم نسبت به شهدا کم بود، نسبت به رشادتها، ایثارگریها، ازخودگذشتگیها، فداکاریها و جانبازیها، ازدل بریدنها، ازسادهزیستنها، ازهرآنچه که به ذهنم خطور نمیکرد و وقتی پدرم ازخاطراتش میگفت شاید احساس میکردکه ما درک نمیکنیم، چون باتمام وجود و احساس بیان میکرد به جاست که چنینحس کند، آخر ما کجا و درک شهدا کجا؟! به جرأت میگویمکه، فرزندان شهدا، شما یادگاران بهترینهای ما هستید! پدران شما پرافتخارترین مردان این عالماند، چه سزاوارگونه پرواز کردند که به راستی این دنیا هم چون قفسی تنگ برایشان بود و کاسهی صبرشان برای رسیدن به حق، لبریز! پدرم چه زیبا مینویسد از خاطرات تلخ و شیرین، پیروزیها و شکستها، فرازوفرودها، آنچنان باشور و احساس ازعملیات، تانک، توپ، انفجار، پدافند، کارون، دجله سخن میگوید و من درمانده ازدرک حتی مفهوم این لغات هستم. و آن چنانحوادث و رویدادها را باتمام جزئیات درذهنش ضبط کرده که گویی هرروز آنها را مرور میکند که مبادا کلمهای یا واژهای یا اتفاقی فراموششود، اوتصورمیکند که ازقافله شهدا عقب مانده و غمگین از این است که به پرواز نرسیده و در حسرت آن دوران، زندگیدنیوی را میگذراند.
خاطرات دوران دفاعمقدس و شهدا از زبان ایشاندر کتاب روزهای دلدادگی و َیلان فارسون گردآوری شد تا ارزشها، آرمانها وایثارگریهای شهدا براینسلهای بعدی باقی بماند.
دراین کتاب، تلاش نویسنده برآن است تا با توجه به تدابیرفرمانده کلقوا در تبیین واقعی دفاع مقدس، مطالبی را درباره این سه موضوع اساسی زیر ارائه دهد.
1- چرایی به وجود آمدن جنگ و اینکه چه کسانی آتش جنگ را برافروختند عوامل شکست آنها چیست؟
2- ارائه کارنامه، عملکرد رزمندگان، زندگینامه، آثار شهدای شهر فارسان خاطراتی از سرداران و فرماندهانی که مؤلف، افتخار همراهی و همرزمی با آنان را داشته است.
3- ارائه خاطرات رزمندگان و نقش پشتیبانی کردن مردم شهرستان فارسان در دوران دفاعمقدس.
4- دستاوردهای این جنگ هشت ساله برای عراق و نتایج، آثار و برکات آن برای جمهوری اسلامی ایران، از دیدگاه حضرت امام خمینی(ره).
لاله های بهاران
علاوه بر زیبایی های جنگ هدف این کتاب رساندن پیام شهدا برای نسل امروز و فرداست. چه خوب است نسل های امروز و فردا بدانند که انسان های از این سرزمین در مقابل دشمن، مردانه جنگیدند، چه خوب است بدانند از شیرخواران تا سالخوردگان همه و همه از ارزش های انسانی عاشقانه دفاع کردند. چه خوب است که بدانند انسان های زیادی بودنند که بدن هایشان تکه تکه و گاهی هیچ اثری از آنها نماند، اما وجبی از این خاک را از دست ندادند.
قله های قلعه سفید
زندگی نامه و خاطرات آزادگان و ایثارگران است که درمورد علما و شهدای قلعه سفید و خاطراتشون گفته شده است. قلعه سفید، شهری در پنج کیلومتری شرق شهرستان نجف آباد از توابع استان اصفهان است. این شهر در قدیم به نام احمدآباد شناخته میشد. هسته مرکزی آن مسجد، حمام و قلعه بوده و در اواخر دوره صفویه با حصار خشتی و تزئینات گچی سفید رنگ ساخته شده است. به همین دلیل به مرور زمان قلعه سفید نام گرفته است. شغل اهالی شهر قلعه سفید بیشتر کشاورزی و دامداری است. این شهر یکی از قطبهای تولیدکننده محصولات باغی مانند زردآلو، گیلاس، هلو و... و همچنین صیفی جات مرغوب استان اصفهان است. زهد و تقوا و دینداری اهالی این روستا از قدیم زبان زد خاص و عام بوده است و در تمامی صحنه های انقلاب اسلامی از بدو پیروزی و دفاع مقدس تاکنون از پیشگامان بوده اند. رادمردان این روستا عمدتاَ در دوران دفاع مقدس از طریق لشکر زرهی هشت نجف اشرف که از لشکرهای خط شکن و نامی با فرماندهی شهید والا مقام حاج احمد کاظمی بوده است به جبهه های حق علیه باطل اعزام می شدند.