ملاقات با غریبهها (خاطرات آزاده سرافراز قدرتالله مهرابیکوشکی)
آنچه نوشته ام به چشم خویش دیده ام و لمس کرده ام؛ با پرهیز از اغراق و زیاده روی از روی صدق دل و به صورت خلاصه نوشتم تا برای آیندگان تصویری باشد از ایثار و مقاومت و صبر و پایداری عده ای از جوانان این مرزوبوم تا آنان بدانند استقلال این مرزوبوم ارزان به دست نیامده است؛ نسل جوان ما مشتاق آن هستند که از خاطرات آزادگان درس ایثار، صبر و مقاومت بگیرند. نسل جوان میخواهد با تهذیب نفس و نوع دوستی که در میان اسرا حاکم بود، آشنا شود؛ باید مظلومیت اسرا برای همه شناخته شود و این را نباید از غیر انتظار داشت.
برشی از کتاب
عراقی ها دور مان را بستند به رگبار و فریاد میزدند: قف، قف. دیگر گلولهای از طرف ما شلیک نمیشد. توپخانه خودی خط را میزد تا از شدت کار عراقی ها کم کند. هنوز درگیری ها ادامه داشت, اما فایده ای نداشت. چون دستور عقب نشینی صادرشده بود و جنگیدن بی فایده بود. من به فرار فکر می کردم اما دور تا دورمان محاصره بود. چند مجروح همراه دسته ما بود. محمدتقی وطن خواه از ناحیه پا ترکش خورده بود. حال ابراهیم فخاری و حاجی شیروی از همه بدتر بود. آتش تمام لباس ابراهیم را سوزانده بود وجز کفش هایش هیچ چیز به تن نداشت. از درد می نالید و مدام میگفت: اخی، طبیب. اخی، طبیب. هراس عجیبی همه مان را گرفته بود. کسی با کسی حرف نمیزد. همه در فکر خودشان بودند.فراق در فراق (روایتی از بازتاب ارتحال امام خمینی (ره) در اسارتگاه های عراق)
بدون ترديد استقامت آزادگان در دوران اسارتشان مرهون عشق و علاقهي آنان به حضرت امام خميني(ره) بود، امام عزيزي که راه و رسم عشق ورزيدن به ائمه معصومين علیهم السلام را به ملت شريف ايران و رزمندگان دفاع مقدس آموخت.
که در مقدمهي این کتاب خاطرات تلخ و شيرين اسارت تحت عنوان بهانه جويان نيز اشاره شده است از آنجا که تنها اسناد و منابع براي نقل وقايع اردوگاه هاي اسراي ايراني در عراق خود آزادگان ميباشند و هيچ گونه فيلم و يا عکس که بيان کننده ماجراهاي پر فراز و نشيب اسارت باشد در دست نيست و فقط به خاطرات شفاهي و کتبي و نامه هاي عزيزان آزاده مي توان استناد نمود، با گذشت بيش از دو دهه از آزادي آزادگان و شهادت و فوت تعداد قابل توجهي از آزادگان عزيز این کتاب تدوين شد.