نمایش 9 24 36

شاهکار‌های مهندسی دفاع مقدس (سردار شهید مهندس سید محسن صفوی و قرارگاه مهندسی صراط المستقیم)

کتاب حاضر، دربارۀ یكی از برجسته ترین فرماندهان دوران دفاع مقدس و نابغه مهندسی جنگ، مهندس حاج سید محسن (مهرداد)صفوی است که برای آشنایی با طرز تفكر، ویژگی ها و خلاقیت های ایشان در زمان فرماندهی قرارگاه مهندسی صراط المستقیم، تهیه و تدوین گردیده است.

برشی از کتاب

اوایل سال 1356مسئولیت تهیه مواد منفجره و سلاح را به عهده می‌گیرد و در طول مبارزات خود به شهرهای همدان، کردستان و چند استان دیگر سفر می‌کند تا اینکه نام او در لیست اسامی تحت تعقیب ساواک قرار می‌گیرد و دستور تیر برای او داده می‌شود. به همین دلیل نامش را از مهرداد به محسن تغییر می‌دهد و پس از آن، به این نام معروف می‌شود.

شمع صراط (خاطراتی از شهید سید محسن صفوی)

این کتاب در مورد زندگي و خاطرات شهيد سید محسن صفوي است.

برشی از کتاب

عصر روز عاشورا، عكس حضرت امام را جلو ماشين گذاشتند. با برادرشان آقا سلمان رفتند، چهار باغ عباسي. شب خيلي دير كردند چند ساعتي بود كه حكومت نظامي شروع شده بود و آنها نيامده بودند. ساعت 10/5شب، برادرشان آمدند و گفتند: آقا محسن يا شهيد شده يا دستگير. من اصلاً حرفي نزدم. شهيد زهره بنيانيان آمد جلو. سؤال كرد: جدي مي گوييد!؟ آقا سلمان كه متأثر شده بود، گفت: جان خودم. زهره پس از نگاهي طولاني به من، از آقا سلمان پرسيد. مگر شما با هم نبوديد؟ آقا سلمان زير ضربات سؤال و نگاه ما جا به جا شد و گفت: نزديك ميدان انقلاب، جلو ماشين ها را مي‌گرفتند و راننده و سرنشين آن را همراه خودشان مي بردند و در صورت ممانعت همان جا به طرفش تيراندازي مي‌كردند. ما هر دو فرار كرديم. صداي شليك چند تير را شنيدم، اما صداي آقا محسن را نشنيدم. همه جا را جستجو كردم، اما هيچ اثري نيافتم...

پل خیبر

شاهکارهای مهندسی دفاع مقدس: قسمت اعظم و مهم مسئولیت‌های سال‌های دفاع مقدس را خدمات متنوع و ابتکارهای خلاقانه مهندسی جنگ بر عهده داشت که در تمام طول و عرض جغرافیای جبهه‌ها سبب سهولت امور جنگ می‌شد و به طور طبیعی در پیروزی شیرمردان جبهه های حق علیه باطل نقش مستقیم و پررنگی ایفا کرد. درکل، نهادها و یگان‌ها و وزارتخانه‌های درگیر جنگ، کم و بیش قسمت یا معاونت و حتی در بعضی مواقع قرارگاه مهندسی و پشتیبانی جنگ تشکیل داده بودند؛ ازجمله سپاه پاسداران، جهاد سازندگی و ارتش جمهوری اسلامی که اوایل کار همگی به صورت پراکنده و غیرمنسجم و به مرور زمان برحسب ضرورت، در قالب سازمان و قرارگاه‌های مهندسی، به طور مستقیم یا در مواقعی غیرمستقیم زیر فرمان فرماندهان مهندسی رزمی قرارگاه مرکزی خاتم الانبیاء انجام وظیفه می کردند.

پرواز در آتش (نگاهی داستانی به زندگی شهید سید محسن صفوی)

60,000 تومان
حضرت آقا می فرمایند در سال های جنگ هر جا رفتیم یک اصفهانی دیدیم که مسئولیت و فرماندهی داشت؛ سیمرغ روایت سی فرمانده ای است که در اصفهان و بین مردم شهرشان گمنام هستند ولی در شهرهای دیگر منشاء اثر بوده اند. خانم صفورا شاهین‌فر در مورد کتاب می‌گوید: رابطه خانوادگی شهید صفوی برایم نقطۀ طلایی بود. انتخاب ، اعتماد همراه با احترام و محبت رابطه‌ای دوطرفه بود بین آقا محسن و نصرت، ارتباطی مثال زدنی. شهید صفوی اولین فرمانده شهیدِ مهندسی رزمیِ دفاع مقدس است که در عین داشتن ذهنی خلاق همراه با تلاش شبانه روزی، رابطه‌ای الگو ساز با همسر خود برای جوان‌ها در تمام نسل‌ها به نمایش می‌گذارد که گفتنی و شنیدنی است. نصرت چهرۀ زن مسلمان ایرانیست که در تمام دوران زندگی مخصوصا سخت‌ترین شرایط تلاش می‌کند آرامش خانواده را حفظ و بهترین عکس العمل را داشته باشد. شهید صفوی همسرش را در طول زندگی پر مخاطره‌اش در کنار خود می‌بیند چه قبل از انقلاب چه دوران انقلاب و چه در دوران دفاع مقدس. او حتی آخرین لحظات حیاتش با تمام تلاش خود را به خانواده می‌رساند تا این لحظات را در کنار آنها خاطره‌سازی کند.برشی از کتاباستاد از سوله بیرون آمد. رفت سمت دفتر محسن. محسن را که دید صدایش درآمد. - آقا، مگه بچه بازیه؟ با این چند تا بچه که نمیشه سد زد! سدزدن که کار هرکسی نیست! اون هم روی این رودخونه! شما چه فکری می کنین که این تصمیم ها رو می گیرین؟ من که نیستم. حالا خود دانین. توپِ استاد پر بود. باورش نمی شد این همه تجهیزات آزمایشگاهی زیرِ دست چند تا بچه افتاده باشد. با اصرار محسن دوباره به آزمایشگاه برگشتند. محسن آقای دکتر را معرفی کرد. بچه ها همه دست از کار کشیدند و دوره اش کردند. دکتر روی خوشی نشان نمی داد. دوباره حرف هایش را رو به محسن جلوی بچه ها تکرار کرد. بچه ها به روی خودشان نیاوردند. یکی از بچه ها شروع کرد. - حالا آقای دکتر، شما بفرمایین چی کار باید بکنیم؟ بقیه پشت حرفش را گرفتند. - شما امر کنین ما اجرا می کنیم. - آقای دکتر، اصلاً یه شرطی. شما دوسه روز، فقط دوسه روز، پیش ما باشین. ما آزمایش ها رو در حضور شما انجام میدیم. بعد اگه شاگردهای خوبی بودیم، پیشمون بمونین. بحث به شوخی و خنده کشیده شد. دکتر با حرف های بچه ها نرم شده بود. قبول کرد چند روزی پیش بچه ها بماند و کار را دست بگیرد. رو کرد به بچه ها. - اول باید از خاک نمونه برداری کنیم …