آورتین

رمان آورتین روایتی داستان گونه است از مبارزۀ حاج‌قاسم عزیز با اشرار جنوب شرق کشور.

 رمان پرهیجان و پر از کشمکش که هم برای نوجوانان جذاب است و هم برای بزرگسالان. داستان یک جنگ‌وگریز حماسی در لابه‌لای کوه‌های کرمان و سیستان.

منطقه ای در حد فاصل استان های کرمان و سیستان و بلوچستان،  روستایی دورافتاده که یادآور حماسه ایستادگی و مبارزه حاج قاسم در برابر اشرار است. که امنیت و آرامش مردم را هدف گرفته بودند؛ داستان یک جنگ نابرابر با کسانی که از هیچ جنایتی خودداری نمی‌کردند.

منطقه‌ای احاطه شده به دست اشرار که کارشان قاچاق،  گروگانگیری و غارت مردم بود؛ منطقه‌ای پر از آشوب و ناامنی که با رشادت‌های حاج قاسم سلیمانی تبدیل به مکانی امن و آباد می‌شود.

برشی از کتاب

طاهر احساس می‌کرد همه اتاق و میز و صندلی ها روی پلک های او قرار گرفته اند. پلک هایش افتاده بودند روی هم و جلوی چشم هایش تاریک بود؛ اما صدای حاج قاسم و مهدی زاهدی را می‌شنید که داشتند درباره برنامه حمله به تروریست ها حرف می‌زدند. تا اینکه گرمای دستی را احساس کرد که شانه هایش را لمس کرد. بعد صدای حاج قاسم را از بالای شانه هایش شنید که گفت:

_ این آقا طاهر خیلی خسته شده؛ البته حق هم داره. بالاخره سنی ازش گذشته. طاهر قبل از اینکه جملات حاج قاسم تمام شود،  چشم باز کرده و از جا بلند شده بود.

‐  ببخشید حاجی. الان میرم آبی به سر و صورت می‌زنم تا سرحال بشم.

‐  ما باید عذرخواهی کنیم آقا طاهر. شما چرا؟ ما جوونا باید شرایط پیرمردها رو هم درک کنیم.

 ‐ حاجی اذیت نکن تو رو به خدا. خب ساعت دوی نیمه شبه. ما هم آدمیم خسته می‌شیم.

طاهر موقع گفتن این حرف ها از نگاه کردن به چشم های حاج قاسم عمدا فرار می‌کرد. می‌دانست که چشم‌های حاج قاسم از خستگی قرمز شده‌اند؛ اما این را که چطور در برابر خستگی مقاومت می‌کرد،  نمی‌فهمید. مطمئن بـود حاج قاسم اذان صبح از کرمان راه افتاده و احتمالا خوابش همان یکی دو ساعت توی ماشین بوده. از صبح تابه حال هم که با همدیگر بوده اند. حاجی بیشتر از او خسته است.