



بازمانده حماسه هویزه
دسته ها: رزمندگان، آزادگان, فرهنگ دفاع مقدس
برچسب ها: اشرف سیف الدینی, باقر مارانی, جبهه, جنگ, خاطره, خرمشهر, زندگی نامه, شهادت, شهید حسین علمالهدی, شهیدان, عملیات بیت المقدس, محرم, مقاومت, هادی امیری, هویزه
سال ها از جنگ گذشته است و خاطرات زیادی در قلب های جوانان این سرزمین ریشه دوانده است. این خاطرات یادآور ایثار و گذشت جوانانی است که به فرمان رهبر خود حضرت روح الله لبیک گفتند و تا پای جان در مسیر عشق و فداکاری مکتب سیدالشهدا پیش رفتند. مردان کوچک سال، آن روز اسطورة مقاومت شدند که تمام دنیا از آن تاریخ ماندگار درس ایثار و مقاومت یاد بگیرند. در این میان مردی که آن زمان چند بهار از عمرش میگذشت، پایش به جبهه و جنگ باز شد و همراه این قافلة حسینی، رزمندة میدان جنگ شد. باقر مارانی که روزی در خرمشهر، کوچه به کوچه در مقابل دشمنان اسلام ایستاد و در سوسنگرد در کنار دوستان شهیدش دشمنان را از شهر بیرون راند و در هویزه در کنار شهید حسین علمالهدی تا آخرین لحظه، مقاومت کرد و شاهد پرپر شدن یاران حسین در دشت هویزه بود؛ خاطراتی در سینه از صحنههایی که فقط او در آن معرکه با چشم خود دیده، نهفته دارد. او سالها بر این راز، ُمهر سکوت زده بود اما سرانجام واقعیت خیانت بنیصدر در عملیات هویزه توسط این رزمندۀ کوچک سال آن زمان، برملا شد.
آمدند به من گفتند: از بين اين چراغ مركبيها بايد بروي. گفتم: باشه. از بين چراغ مركبيها رفتيم. يک شيار بود، بايد اين شيار را دور مي زديم. یک خمپاره دهانه شيار بود و نمیگذاشت که ما عبور کنیم تا بعد از سپیدۀ صبح حدود 1 ساعت بعد از آفتاب نگذاشت، ما از اينجا تكان بخوريم. يعني غيرممكن بود از اينجا جان سالم به درببري. بعد یک دفعه آتش این خمپاره قطع شد. يک روحاني داشتيم، بچه سيد بود. خيلي مؤمن، متدين و تعصبي بود. يک برادری به نام حسن هم داشتيم توپچي بود. -خدا بيامرزدش- حسن خيلي ناراحت بود، به طوری که آمد و اين موهای من را كشيد و گفت: اگر ميترسي بيا بالا تا من بشينم پشتش و بروم يعني دست انداخت پشت سر من و موهای من را گرفت و كشيد بالا. حالا تركش هم از اين طرف و آن طرفش رد میشد. هر چه ميگفتم: بابا! خودم میروم، گفت: نه تو ميترسي. بيا بالا تا من بروم. ببين پشت سرت چقدر تانک هست، بيا بالا من رد ميشوم. من میگفتم: اگر تانك اينجا زده مي شد، راه هم اينجا بسته میشد. من اين در فكرم بود كه بايد تانك از اينجا سالم رد شود. بالاخره آتش قطع شد و ما عبور کردیم و از شيار بالا آمدیدم. گرد و دود و آتش همه جا را گرفته بود. از بس عراقی ها آتش ریخته بودند و با توپخانه کارکرده بودند.
نویسنده |
اشرف سیف الدینی |
---|---|
ویراستار |
هادی امیری |
طراح جلد |
حاشیه گرافیک |
صفحه آرا |
حاشیه گرافیک |
تعداد صفحه |
305 |
سال انتشار |
1396 |
شابک |
978-600-447-066-7 |
قطع |
رقعی |
نوع جلد |
نرم شومیز |
رده بندی سنی |
جوانان و بزرگسالان |
ارسال رایگان سفارشات بالای 500 هزار تومان
امکان پرداخت آنلاین
تضمین سلامت فیزیکی کتاب
ارتباط با پشتیبانی انتشارات
هنوز حساب کاربری ندارید؟
ایجاد حساب کاربری
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.