ستاره ی صبح

این کتاب روایت مستندی از زندگی سردار رشید اسلام، شهید احمد حجتی را بیان می‌کند. گوشه‌هایی از تلاش و مجاهدت‌هایِ بی‌شمار این شهید بزرگوار را با بهره گیری از خاطرات خانواده و یاران ثبت کرده‌ایم که بسیار درس‌آموز و منحصفر به‌فرد می‌باشد.

برشی از کتاب

بابا لبخند تلخی زد و با حسرت گفت: «حیف!حیف که سهم من از اون روزها فقط چند روز بود»! و بعد انگار که تازه یادش به من افتاده باشه، نگام کرد و ادامه داد: حسین آقا این دختر من خیلی دلش می‌خواد راجع به شهدا بیشتر بدونه، به‌خصوص شهید احمد حجتی. این شد که مزاحم شما شدیم. لب‌های مرد که حالا دیگر اسمش را می‌دانستم رنگ لبخند گرفت و گفت: «چقدر خوب!»
توی کلامش تحسین موج میزد. حالا احساسی که چند لحظۀ پیش داشتم کمی فروکش کرده بود. نمی دانم چرا، اما انگار آرامتر شده بودم. بابا چند حلب دور تا دور قبر چید و گفت: «بنشینید که گفتنیها زیاد است…