نمایش 9 24 36

قهرمان

داستان واقعی زندگی ایوت مرسدس گنزالس دختر آمریکایی که برای یافتن پاسخ سوالاتش، پا به دنیای جدیدی می‌گذارد…

دختر شیرینی فروش

120,000 تومان
خواستگاری به چهارمین جلسه رسید و چیزی که تیزخلاص را زد و من مطمئن شدم حسین آقا همان انتخاب درست من است این بود که ... آن وقت دلم قرار گرفت و با خودم گفتم: "یا این شخص یا هیچکس؟"

عشق جوانی (خاطرات شفاهی سعید ریاضی‌پور)

125,000 تومان
داستان زندگی سعید ریاضی پور از اوایل دوره نوجوانی یعنی سیزده سالگی به جنگ و جبهه گره خورده است؛ رفتن سعید به جبهه، آشنا شدنش با انسان‌های بزرگی مثل شهید صیاد شیرازی و شهید حاج احمد کاظمی نقطه عطف زندگی‌اش می‌شود و با خاطرات این چهار سال زندگی می‌کند.
برشی از کتاب
با سروصورتی خونی وارد سنگر شدم. حاج‌احمد بی‌قرار ایستاده بود، پرسید:ـ چه خبر؟!هول کرده بودم، مثل رمز بی‌سیم به حرف افتادم:ـ آقامهدی آسمونی شد!حاجی کلافه شد. چند قدم دور خودش زد. مدام دست به سر و ریشش کشید. روی دوزانو نشست و گریه کرد. با گریۀ شدید حاج‌احمد بغضم ترکید. بعد از چند دقیقه ایستاد به نماز. دو رکعت نمازش که تمام شد، آب بود روی آتش. حاجی آرام شد.

آقای گل

قیمت اصلی 90,000 تومان بود.قیمت فعلی 86,000 تومان است.
روایت زندگی شهید مسعود آخوندی و شهید قربان‌علی عرب
0 روز 00 ساعت 00 دقیقه 00 ثانیه

فوت کوزه گری

95,000 تومان
روایت زندگی شهید محسن صفوی و شهید رسول آقا علی رویا

هم‌ رزم

قیمت اصلی 90,000 تومان بود.قیمت فعلی 89,000 تومان است.
روایت زندگی شهیده زینب کمایی و شهیده زهره بنیانیان
0 روز 00 ساعت 00 دقیقه 00 ثانیه

مهمان مامان (خاطرات شهید مسعود آخوندی)

120,000 تومان
خانم نسیبه استکی در مقدمه کتاب اینگونه می‌گوید: وقتی برای چندمین بار این خاطرات را مرور می‌کنم عظمت کار شهید مسعود آخوندی برایم چندین برابر می شود وقتی از مادر پرسیدم چرا به رفتن آقا مسعود رضایت می‌دادید؟ با صدای لرزان جواب داد: چون نمی‌توانستم ناراحتی‌اش را ببینم. وقتی می‌دیدم دوست دارد برود نه نمی‌آوردم. مادر شهید چندین مرتبه برای سلامتی پسر نذر می‌کند و پای برهنه تا چندین امامزاده می‌رود ولی وقتی خبر شهادت فرزندش را می‌شنود حالش بسیار بد می‌شود و به قدری که حالا بعد از سال ها هنوز لباس مشکی را از تن در نیاورده است. عالی ترین درجه عشق همین است ؛دوست بداری هر آنچه محبوبت دوست می دارد. و این فقط داستان عشق یکی از ده ها هزار مادر شهید است. در مستند کتاب مهمان مامان با زندگی شهید مسعود آخوندی از زبان نزدیکان او آشنا می‌شوید و در بخش پایانی کتاب می‌توانید دست نوشته ها، یادداشت های روزانه و نامه های که شهید آخوندی برای خانواده ارسال می‌کردند را مطالعه کنید. این کتاب همراه با یک مستند تصویری به شما جهت آشناییِ بیشتر با سبک زندگیِ این شهید بزرگوار کمک می‌کند.

برشی از کتاب

مثل همیشه با پیکان سفیدش دنبالم آمد. قرار بود با هم به نماز جمعه برویم. در بین راه متوجه شدم مسیر حرکت فرق می‌کند. با تعجب پرسیدم: کجا میرویم؟ با جدیت گفت: جایی کاری دارم. اول میرویم آنجا. از داخل کوچه پس کوچه ها رد شدیم. ماشین را کنار دیواری پارک کرد به اطرافم نگاه کردم. آنجا را نمی‌شناختم. رو کرد به من. وقتی صورت متعجب من را دید، لبخندی زد و گفت: تو همین جا منتظر بمان. من زود برمیگردم. بسته ای عقب ماشین بود. بسته را برداشت و پیاده شد. نه اسم آن شخصی را که با او کار داشت، گفت و نه اصلا اینکه چه کاری دارد. از روی بسته ای که دستش بود، حدس زدم که می‌خواهد به کسی کمک کند. هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که برگشت. خواستم بپرسم که کجا رفتی و داخل آن بسته چه بود؛ ولی بیخیال شدم. می‌دانستم اگر صلاح باشد، ِ خودش می‌گوید وگرنه من هرچه اصرار کنم، فایده ای ندارد. بعدها چند بار دیگر این اتفاق تکرار شد. با این تفاوت که هر بار، مکانش فرق می‌کرد. بعد از شهادتش فهمیدم که آنجا خانۀ رزمنده ها یا شهدایی بوده که خانواده هایشان نیاز مالی داشتند و مسعود از حقوق خودش به آن‌ها کمک می‌کرد.

چلچراغ

90,000 تومان
چلچراغ روایت زندگی و خاطرات چهل شهید است.
برشی از کتاب
صبح روز 8 مهرماه ،1359 سهام تطهیر کرد و زیباترین لباسش را، که روسری گلدار و پیراهن قرمزرنگش بود، پوشید. انگار می دانست مسافر آسمان است و خود را برای مهمانی خدا آماده می‌کرد. آب و برق منطقه قطع شده بود و این بهترین بهانه برای خروج او از منزل بود. برادر کوچکش را در اتاق پنهان کرد. ظرف‌ها را برداشت و به بهانه آوردن آب با سرعت به طرف نهر کرخه رفت. در مسیر ، مادر را دید که ملتمسانه فریاد میزد: برگرد ... تو کوچکی و توان مقابله نداری. تو را می‌کشند؛ سهام برگرد. از حرف مادر غمگین شد. او کوچک نبود؛ بزرگ بود، خیلی بزرگ! دو انگشت دست خود را به نشانه پیروزی بالا گرفت و درحالی که فریاد میزد: پیروزی، شهادت، پیروزی ظرف ها را بر زمین رها کرد و با سرعت از مادر دور شد. ساعت 10:30 صبح التهاب و هیجان مردم شهر به اوج رسید. شایع شده بود در سوسنگرد مردم به پا خاسته‌اند و با شعارهای محلی، به منظور اعتراض، به طرف محل استقرار نیروهای عراقی میروند. شیرزنان شهر نیز همپای مردان خـود چادر همت را به کمر بستند و علیه دشمن فریاد سردادند. از طرفی، دشمن که از خروش سیل زن و مرد وحشت زده شده بود درصدد فرار و تخلیه شهر برآمد. سهام دوازده ساله نیز چادر خود را محکم گرفته و با مردم هم صدا شده بود. سهام اسلحه خود را، که فریاد مرگ بر صدام بود، به کار گرفت و با دشمن درگیر شد. دشمن نیز پاسخ او را با رگبار گلوله داد. سهام خیام اولین بانوی شهیدهای است که و با بازی قهرمانانه خـود در سرنوشت مبهم سرزمینش دست برد.