نمایش 9 24 36

آسمانی های خاکی ۶ (اسماعیل لری)

مدتی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سنگر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به پاسداری از دست آوردهای انقلاب مشغول شد. اسماعیل لری در جایگاه مسئول آموزش بسیج و عضویت شورای فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خمینی شهر، لیاقت و شایستگی خود را به اثبات رساند. اسماعیل همیشه لباس بسیج بر تن داشت نه از این جهت که فرماندهی بسیج بود بلکه چون خود را خدمتگزار و خادم مردم می دانست. یک شب هنگام بازگشت از بسیج به خانه، از خانواده شنید که ِ پسر جوانی در منزل آمده و اسماعیل را مهندس خطاب کرده است. پدر و مادر دلگیر بودند چرا اسماعیل به آنها نگفته است که در رشته مهندسی عمران پذیرفته شده و در دانشگاه مشغول تحصیل است. اسماعیل تنها تبسمی کرد و گفت: "کو تا مهندسی؟ تازه دانشگاه ها هم تعطیل شده. اینقدر آدم باسواد از همه قشری تو بسیج داریم که من بی سواد لا به لای اون ها به چشم نمیام."

آسمانی های خاکی ۴ (محمود عموشاهی)

شهید محمود عموشاهی، بعد از گذراندن دوره های آموزشی، خط مقدم جبهه های غرب، جنوب کشور، دهلران و شوش، دیگر جولانگاه رشادت های محمود بود. سرانجام خیبری شد؛ ارتش عراق تمام توان خود را به کار گرفته بود تا جزایر مجنون را بازپس بگیرد. امام خمینی به رزمندگان پیام دادند: جزایر باید حفظ شوند. از این رو هر کسی با هر چیزی که در دست داشت با تمام وجود ایستادگی می‌کرد. محمود هم با اینکه به چند جای بدنش ترکش اصابت کرده بود اما هنوز مانند شیر مقاومت می‌کرد. در این هنگام تیربارچی پاهایش را هدف گرفت و قامتش را در کنار کانال نقش بر زمین کرد. دو نفر او را با عجله داخل کانال بردند. لب هایش آرام به ذکر تکان می‌خورد. یکی از رزمنده ها از کوله پشتی محمود نقشه عملیات را بیرون آورد. کلت او را از کمرش باز کرد و هر دو را انداخت داخل آب راهه و گفت: اگه عراقی ها اسیرش کنند و این ها را ببیند، بیچاره اش می‌کنند. حلقه محاصره تنگ تر شد. یکی از تانک ها خاکریز بلندی را که در بالای کانال قرار داشت، با گلوله مستقیم هدف قرار داد. خاک ها تمام قامت محمود را پوشاند و او به وصال یار شتافت.

آسمانی های خاکی ۳ (حسین موسوی)

با پیروزی انقلاب اسلامی در 22 بهمن 1357 و تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به فرمان امام خمینی(ره) سید حسین با هدف خدمت رسانی به مردم و انقلاب با راهنمایی و تشویق احمد به عضویت سپاه درآمد. با آنکه او عضو رسمی سپاه بود چون خود را لایق آن نمی‌دانست. اما هیچ گاه لباس فرم سپاه را به تن نکرد پس از سپری کردن دوره های آموزشی، عازم سیستان و بلوچستان شد. سیدحسین در آن منطقه نیز دست از تبلیغات مذهبی بر نداشت. بر این عقیده بود که ما باید با برادران اهل سنت رابطه ی خوبی داشته باشیم، زیرا این فرموده امام است. پس از آن روانۀ کردستان شد. وی در عملیات پاکسازی شهر سنندج از لوث وجود گروهک های ضد انقلاب مشارکت داشت. او تیربارچی ماشین اسکورت نیروها بود؛ زیرا از مهارت و توانایی جسمی بالایی برخوردار بود. در این عرصه ها او توانایی و استعدادهای خود را به تدریج به منصه ظهور رساند.

آسمانی های خاکی ۲ (احمدرضا ابراهیمی)

اسم گروه خود را گذاشته بودند گروه بهشت یک جمع سی چهل نفره که جمعه ها وقتی از دعای ندبه تکیه ملک اصفهان برمی‌گشتند، می رفتند کنار رودخانه و بساط کباب راه می انداختند. بعدش هم می نشستند به حساب و کتاب مخارج آن روز میرسیدند. احمدرضا هم سهم خود و هم سهم چند تای دیگر از دوستانش که بضاعت مالی کمتری داشتند را حساب می‌کرد. پنجشنبه شب ها این گروه، محفل عروسی مردم بی بضاعت و فقیر محلات مختلف شهر را گرم میکرد. عروسی بچه های پایین شهری که پول نداشتند و مجبور بودند مراسم شان را بدون شام برگزار کنند و میهمان کمی داشتند. به همین دلیل، رضا و دوستانش داماد، می‌رفتند مجلس را گرم می‌کردند که جلوی میهمان ها شرمنده نشود.

آسمانی های خاکی ۱ (غلامرضا مؤذنی)

پس از پیروزی انقلاب اسلامی رضا خیلی زود توسط مسئولین وقت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی جذب شد. با وجود عضویت در شورای فرماندهی سپاه، مانند یک نیروی عادی همراه و دوشادوش سایرین خدمت می‌کرد. در محوطه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی خمینی شهر، سر از پا نمی ‌شناخت. هر لحظه در جایی حضور داشت. گاه در پاس بخش و گاه در سنگرهای اطراف ساختمان بود. به همه جا سرکشی می‌کرد. در عقیدتی سیاسی سپاه، انجام کارهای فرهنگی و مبارزه با فعالیت های گروهک هایی منحرف و ضدانقلاب و انتشار نشریه را آغاز کرد. با شروع جنگ تحمیلی و حالت اضطراری در سطح شهر، مراکز امنیتی از سوی نیروهای سپاه مورد حفاظت و مراقبت قرار گرفت. رضا مؤذنی در شهر نقشی کلیدی ایفا می‌کرد. نیروها و اعزام به مراکز حساس سطح بر اساس طرح و ایده او و همکاری نیروهای سپاه بود که ساختمان نیمه کاره متعلق به پیراپزشکی در جنب دانشگاه صنعتی اصفهان برای آموزش نیروها اختصاص یافت. ارتباطات رضا با بسیاری از مبارزان دوران انقلاب اسلامی گره گشا بود. تعاملات او موجب تأمین و مبادله سلاح با دیگر مراکز انقلابی می‌شد.

آخرین شب دنیا

این کتاب در مورد خاطرات زندگی طلبه نوجوان شهید محمد اصفهانی وطن است یک نوجوان شانزده ساله که در ماه رمضان در عملیات رمضان به شهادت رسید.

برشی از کتاب

گرما هوای اتاق دم کرده را گرم تر کرد و خبر از ظهر داد، محمد اما هنوز هم نه حرفی می زد و نه حتی لقمه ای غذا می خورد همین که صدای باز شدن در خانه را شنید...

آخرین ستاره

این کتاب بر گرفته از متن کامل يادداشت هاي روزانه شهيد حسين كهتري است.