نمایش 9 24 36

خاطرات یک دوست

قیمت اصلی 120,000 تومان بود.قیمت فعلی 119,500 تومان است.

خاطرات یک دوست در عین وفاداری به اصل جلد اول کتاب ظهور و سقوط پهلوی، به زبان ساده و قابل فهم برای نوجوانان و جوان در آمده است. حسین فردوست یکی از برجسته‌ترین و موثرترین چهره‌های سیاسی اطلاعاتی رژیم پهلوی است که از دوران کودکی در کنار شاه رشد کرد و در دوران سلطنت محمدرضا پهلوی نه فقط صمیمی‌ترین دوست او بود، بلکه تنها فردی شد که با شاه و ملکه بر سر یک میز غذا می‌خورد و محرم اسرار او و رابطه‌های او بود. حسین فردوست به عنوان چشم و گوش و مغز شاه مسئول مهم‌ترین ارگان اطلاعاتی رژیم پهلوی محسوب می‌شد. آری او کسی بود که با فکر ریاضی خود اطالاعات رسیده را سازماندهی و خاطرات ژنرال منظم می‌کرد. در مدت سیزده سال قائم مقامی ساواک، نظام‌مند نمودن قواعد و چهارچوب های این سازمان مخوف را انجام داد و باعث ساماندهی آن در همه ابعاد از جمله نیروی انسانی، آموزش، برنامه‌ریزی و... گردید.

برشی از کتاب

توسعه بی‌رویه تهران ثمره سیاستهای مخرب محمدرضا در بهم ریختن بافـت جامعـه بـود و نمونـه بـارزی از مملکـت داری او چنیـن بود کـه تهران_پایتخـت محمدرضـا _ بـه شـهری بـدل شـد کـه بـر دریایـی از آب قـرار دارد، از نظـر هـوا مسـموم و آلـوده اسـت، فاقـد کوچکتریـن امکانـات ایمنـی بـرای سـوانح غیرمترقبـه اسـت، ترافیـک آن سـنگینترین ترافیکهـای دنیاسـت، بی‌نظم ترین و آلوده ترین شهر دنیاست و گردآوری زباله آن به‌تنهایی سالیانه هزینه هـای گزافی را تحمیل می‌کند. محمدرضا شهر 300هزار نفری تهران را به 6 میلیون رساند و رسما می‌گفت کـه طـرح 12 میلیونـی کردن تهران را دارد، که داشـت. او تصـور می‌کرد هرچه پایتخـت بزرگتـر و جمعیـت آن بیشـتر باشـد، افتخـاری بـرای او محسـوب می‌شـود. او در مسـافرت‌های خار ج به مقامات میزبان می‌گفت که قصد دارد جمعیت تهران را به 12میلیون نفر برساند و لابد آن مقامات با تعجب به این حـرف گـوش می‌کردنـد. این یک اصل اسـت که خراب کردن آسـان و درسـت کـردن آن بسـیار مشـکل اسـت. محمدرضـا بافـت اجتماع ایـران را خراب کرد، یعنی کار آسـان را انجام داد...

0 روز 00 ساعت 00 دقیقه 00 ثانیه

آقا علی رویا

قیمت اصلی 100,000 تومان بود.قیمت فعلی 99,500 تومان است.

ایشان بسیار شوخ و بانشاط و سرزنده بود بسیار شلوغ بود براثر تجربه ای که بدست آورده بود فرماندهی تخریب سپاه سوم فتح را بر دوش او گذاشته بودند تشکیلات آن موقع سپاه شامل 4سپاه بود و هر کدام چند یگان تحت فرماندهی شان بود، با این که فرمانده بود ولی رفتارش بسیار صمیمی و دوست داشتنی بود با همه بچه های تخریب چی شوخی می کرد و به آن‌ها روحیه می‌داد و بچه ها بسیار بسیار او را دوست داشتند وقتی در جمعی وارد می‌شد همه چیز را بهم می‌ریخت و شلوغ می‌کرد. از جمله کارهایش این بود که خیلی وقت‌ها نصف شب به مقر بچه‌ها می‌رسید و می‌رفت توی اتاق سراغ تخریب‌چی‌ها و یکی یکی آن‌ها را بیدار می‌کرد و به آن ها می‌گفت دادا ساعت چنده دادا ساعت چنده!!! یا می‌گفت دادا خوابی یا بیداری!

برشی از کتاب

در دوره جوانی می‌توانست برای خودش سرمایه‌داری باشد پدرش چای خانه و رستوران داشت و برادرش هم چلو کبابی. اینکه همه این‌ها را ول کرده بود و آمده بود جنگ خیلی حرف بود دومین ویژگی‌اش شجاعتش بود و همین هم باعث شده بود. دست بگذارد روی سخت ترین نقطه جنگ؛ یعنی واحد تخریب. استعداد خوبی هم داشت که به علاوه عشق به شهادت و جانبازی در راه اسلام، شده بود محرکی که او را با سرعتی باورنکردنی به جلو حرکت می‌داد. اگر خوب به حضورش در جبهه نگاه کنیم، می‌بینیم که چقدر مسیر تکامل را سریع طی کرد و رسید به جایی که شد فرمانده تخریب سپاه سوم ِ فتح. در مقطعی از جنگ، ما چند سپاه داشتیم: سپاه اول و سپاه دوم و سپاه سوم که همان سپاه فتح و فرمانده قرارگاهش مصطفی ردانی‌پور بود. رسول سیر صعودیش را آنقدر سریع طی کرده بود که شده بود فرمانده تخریب این سپاه و کنار ردانی‌پور قرار گرفته بود.

0 روز 00 ساعت 00 دقیقه 00 ثانیه

خاک خشت خدا

80,000 تومان
مروری بر زندگینامۀ سردار شهید قربانعلی حشمت قهدریجانی است.

امام حسینی ها

250,000 تومان
امام حسینی ها مجموعه ای از تصاویر ، زندگی نامه و وصیت ‌نامه چهارده فرمانده شهید لشکر 14 امام حسین (علیه السلام) اصفهان است؛ این مجموعه به سه زبان فارسی و عربی و انگلیسی می باشد.
برشی از کتاب
در بعضی از مواقع، انسان خود را در راهی می‌بیند که در آن راه یا باید کشته شدن در راه خدا و در خون خود غوطه ‌ور شدن را انتخاب کند یا سر تعظیم(جلوی ظلم) فرود آوردن را. که مردان خدا، راه اول را انتخاب می‌کنند که تا حکومت حق جاری شود.

کاک موسته فا

60,000 تومان
حضرت آقا می فرمایند در سال های جنگ هر جا رفتیم یک اصفهانی دیدیم که مسئولیت و فرماندهی داشت؛ سیمرغ روایت سی فرمانده ای است که در اصفهان و بین مردم شهرشان گمنام هستند ولی در شهرهای دیگر منشاء اثر بوده اند. یکی از دغدغه هایی که در دهه های اخیر همیشه با آن مواجه بوده و هستیم، چگونگی انتقال فرهنگ ایثار و شهادت به نسل نوجوان است که در این میان هنر و ادبیات می تواند نقش بسزایی داشته باشد. شاید روایت قصه گونۀ زندگی نامه های شهدا و استفاده از هنر روایتگری داستانی بتواند علاوه بر آشنا ساختن نسل جوان با شهدا و شخصیت آنها، بخشی از خلأ مطالعه را هم که متأسفانه با آن مواجه هستیم پُر کند. در کتاب سوم از این مجموعه شما با شهید مصطفی طیاره، فرمانده سپاه سقز آشنا می شوید. شهید طیاره در پاک سازی سقّز، به ویژه روستاهای آن که به مرز منتهی می‌شد و بسیار آلوده به ضد انقلاب بود، نقش به سزایی داشت. او دیگر یکی از مردم سقز شده بود و بدون سلاح یا محافظ بین آنها رفت و آمد می‌کرد. مسابقه های ورزشی برایشان ترتیب می‌داد و خودش هم شرکت می‌کرد. سرکشی به خانه های مستضعفین سقز هم که جزو کارهای هر شبش بود. به همین خاطر وقتی کار پاک سازی شهر شروع شد، همه با جان ودل کمکش کردند. طوری که در یک شب، بیشتر از چهل خانۀ تیمی و مراکز چاپ و نشر ضدانقلابی ها تصرف شد و مقدار زیادی اسلحه و مهمات از خانه های آن ها جمع آوری کردند.

برشی از کتاب

دختر نامه را تا کرد و گفت: "فاطمه خانم اینکه همون نامۀ چند ماه پیشه؛ یعنی تو این چهار ماه هیچ نامۀ دیگه ای نفرستاده". - نه همیشه می گه سرم شلوغه و رسیدگی به مردم کُرد واجب تره. زن حاج اسدالله بشقابی کوچک از شیرینی کشمشی جلوی فاطمه تعارف کرد. - خب اگه جاش خوبه و حالش خوبه، چرا اینقدر مثل مرغ پرکنده خودتونو به این در و اون در می زنین؟ - ناراحتیام از اینه که خیلی دلش می خواد شهید بشه. حتی چند ماه پیش که منوچهر و غلامعلی با مصطفی از سنندج رفته بودن سقز، توی راه راننده خوابش میگیره و ماشینشون چپ می شه و تا لب پرتگاه میره؛ اما خدا رو شکر هم همشون سالم می مونن. مصطفی تا از ماشین می یاد پایین می گه حیف شد، داشتیم سه تا داداشی با هم شهید می شدیما؛ اما اینکه به دستِ دشمن شهید شیم طعمش بهتره.

راه بلد

60,000 تومان
حضرت آقا می فرمایند در سال های جنگ هر جا رفتیم یک اصفهانی دیدیم که مسئولیت و فرماندهی داشت؛ سیمرغ روایت سی فرمانده ای است که در اصفهان و بین مردم شهرشان گمنام هستند ولی در شهرهای دیگر منشاء اثر بوده اند. راه بلد کتاب چهارم از مجموعه سیمرغ است درباره شهید عباس قهرودی پسر روستایی اهل قهرود کاشان که چهارمین فرمانده اطلاعات لشکر 27 محمدرسول الله بعد از شهادت حاج محمدابراهیم همت است.خانم هاجر صفائیه نویسنده کتاب می گوید: "از روزی که کتاب عباس دست طلا را دیدم، دلم می‌خواست زندگی شهیدی را بنویسم که نامش عباس باشد. از شهدا نوشته بودم؛ اما نام هیچ کدامشان عباس نبود.همیشه فکر می کردم زندگی شهدای اطلاعات عملیات باید جالب و خواندنی باشد. شاید تا آن روزی که با شهید کریمی آشنا شدم، تنها شهیدی که در این زمینه خیلی شاخص بود و اسمش را زیاد شنیده بودم حسن باقری بود. حسن باقری برایم یک اسطوره بود و حالا عباس کریمی هم. با شنیدن نام کردستان، چیزی انگار توی گلویم جا خوش می کرد؛ وحشتی عجیب، همراه با بغضی غریب. شاید از خواندن درباره اش هم واهمه داشتم. با شنیدن نام سیستان و بلوچستان هم، سادگی و در عین حال پیچیدگی ذهنم را پر می کرد. دلم می خواست از مردم این دو منطقه بیشتر بدانم و بهتر بفهممشان. عباس کریمی همۀ آن چیزهایی را که می خواستم یکجا داشت. بعضی وقت ها خدا حاجاتت را یکجا برآورده می کند تا یکباره خوش حالت کند. "

برشی از کتاب

قاسم سر تابوت را گرفت و کشید بیرون، رویش ولی اسم عباس نوشته نشده بود. در تابوت را باز کرد. عباس با چهره ای معصوم زیر پتو خوابیده بود. قاسم دست کرد توی جیب بادگیر عباس. چهارتا بیسکویت توی جیبش بود. یاد چهار روز قبل افتاد؛روز اول عملیات .کنار ساحل جزیره مجنون که رسیدند، حاجی بخشی داشت شعار می داد و بین بچه ها بیسکویت پخش می کرد. قاسم پنچ تا بیسکویت برای عباس گرفت.عباس توی آن سه روز آن قدر کار داشت که فقط یکی از آنها را خورده بود...