نمایش 9 24 36

فرشته‌ها بیدارند (خاطرات زندگی سردار شهید حسن سرباز)

حسن سرباز یکی از دلاور مردان ایران زمین است. حسن سرباز در سال 1338 در نجف آباد به دنیا آمد، پیکار و مبارزه با طاغوت شد. از همان زمان عشق و علاقه عجیبی به رهبر در سال ،1357 وارد و مقتدای خود، امام خمینی داشت. در اسفند ماه سال 1362 پس از رشادت های فراوان، در عملیات خیبر،گلوله به پیشانی اش اصابت کرد و به شهادت رسید.

فرزند خورشید (زندگی سردار شهید غلامرضا صالحی)

فرزند خورشيد هفتمين كتاب از مجموعه طوبي است كه به قلم برادر بزرگوار عباس اسماعيلي نگاشته شده و روايت مستندي از زندگي با عزت سردار رشيد اسلام، شهيد غلامرضا صالحي را بيان مي‌كند. اين كتاب گوشه ‌اي از تلاش و مجاهدت‌ هاي بي‌ شمار اين ستارۀ خاك و افلاك را با بهره‌ گيري از خاطرات خانواده و ياران همرزمش در قالب متني مستند داستاني در اختيار خوانندگان قرار مي‌دهد.

برشی از کتاب

غلامحسين و دايی صادق به لباس های غلامرضا نگاه مي‌كردند و ميخنديدند. غلامرضا با سر تراشيده شده با لباس عادی و يك كلاه كارگری كه سرش گذاشته بود، كنار دروازه ايستاده بود. اتوبوس‌ها مملو از مسافر عبور مي‌كردند و صدای دايی صادق و غلامحسين كه دائم فرياد ميزدند: «اصفهان - اصفهان»... در هوا پراكنده می ‌شد. يك ماشين دژبان از مقابل آنها عبور كرد. تعدادی سرباز با ديدن ماشين دژبانی در لابه‌لای جمعيت گم شدند. غلامرضا خودش را خونسرد نشان داد. دژبان‌ها يك سرباز لباس شخصی را گرفتند. سرباز تقلا مي‌كرد تا از دست دژبان خلاص شود. يكی از دژبان ‌ها پاچه شلوار سرباز فراری را بالا زد. جای گتر روی پای سرباز ديده مي‌شد. او را سوار ماشين كردند و با خود بردند. ترس دستگيری غلامرضا، تمام وجود دايی صادق را گرفته بود...

عاشق صادق

ايــن كتــاب حــاوي كليــاتي از زنــدگي، روحيــات و مجاهــدت هــاي ســردار شـهيد حـاج رضـا حبيـب الهـي و خـاطرات دوسـتان و همرزمـان وي اسـت. سردار رشيد و جانباز سـپاه اسـلام، شـهيد حـاج محمدرضـا حبيـب اللهـي در مهرمــاه ســال 1337 در شــهر اصــفهان به دنیا آمدو در عملیات والفجر به شهادت رسید.

صدای خروش (مجموعه خاطرات شهدا و رزمندگان استان اصفهان با موضوع همت مضاعف، کار مضاعف)

مجموعه خاطرات شهدا و رزمندگان استان اصفهان با موضوع همت مضاعف، كار مضاعف است.

برشی از کتاب

در خط پدافندي كربلاي 5 آتش دشمن خيلي شديد شـده بـود. بچـه هـا منتظر مهمات بودند. ناگهان در آن شرايط حسين زهرايي مهمـات را روي دوشش گذاشته بود و به طرف خط مي آمـد . حسـين در عمليـات حصـر آبادان يكي از پاهايش مجروح شده بود كه بعد از عمل جراحي كوتـاه تر از پاي ديگرش شده بود . با اين وضعيت در تداركات كار مي كرد و اصولا مهمات را به بچه ها مي رساند. رفته بود نزد دكتر و گفته بود نمي توانم بـا اين پا به راحتي در جبهه بجنگنم، اگر مشكلي نيست پاي راستم را هـم پـنج سانت كوتاه كنيد تا دو تا پا هم اندازه شوند و مشكل رفـت و آمـدم حـل شود. حسين عاشق و دلباخته حضرت زهرا (س) بـود و آخـرش هـم در همـان منطقه شهيد شد.

شمع صراط (خاطراتی از شهید سید محسن صفوی)

این کتاب در مورد زندگي و خاطرات شهيد سید محسن صفوي است.

برشی از کتاب

عصر روز عاشورا، عكس حضرت امام را جلو ماشين گذاشتند. با برادرشان آقا سلمان رفتند، چهار باغ عباسي. شب خيلي دير كردند چند ساعتي بود كه حكومت نظامي شروع شده بود و آنها نيامده بودند. ساعت 10/5شب، برادرشان آمدند و گفتند: آقا محسن يا شهيد شده يا دستگير. من اصلاً حرفي نزدم. شهيد زهره بنيانيان آمد جلو. سؤال كرد: جدي مي گوييد!؟ آقا سلمان كه متأثر شده بود، گفت: جان خودم. زهره پس از نگاهي طولاني به من، از آقا سلمان پرسيد. مگر شما با هم نبوديد؟ آقا سلمان زير ضربات سؤال و نگاه ما جا به جا شد و گفت: نزديك ميدان انقلاب، جلو ماشين ها را مي‌گرفتند و راننده و سرنشين آن را همراه خودشان مي بردند و در صورت ممانعت همان جا به طرفش تيراندازي مي‌كردند. ما هر دو فرار كرديم. صداي شليك چند تير را شنيدم، اما صداي آقا محسن را نشنيدم. همه جا را جستجو كردم، اما هيچ اثري نيافتم...

شکلات داغ برای دختران

كتاب شكلات برای دختران برای اولین بار با نگرشی جدید، نیاز دختران را پیرامون مسایل روحی و جسمی بررسی كرده و هر آنچه آنان از سن دوازده سالگی تا هجده سالگی به آن نیاز دارند با زبانی ساده و غالبا در قالب داستان و نمونه هایی واقعی می آموزد. مسائلی چون بلوغ، خودشناسی، هویت، عزت نفس، زیبا شناسی، مهارتهای زندگی و شكوفایی استعدادها، دوستیابی های خاص این دوران، نكات مختصر و مفید و كاربردی در مواجه با مسایل روز كه هر دختری نیاز به شنیدن آن دارد مطرح شده است. هدف اصلی از نگارش این كتاب تشریح مسائل و مشكلاتی ست كه ممكن است دختران نوجوان در قالب موضوعی چالش برانگیز با آن مواجه شده و نیاز به راهنمایی داشته باشند. لذا ارایه ی راهكارهایی مفید برای آن ها ضروری ست. راهكارهایی كه بارها تجربه شده اند. یكی دیگر از اهداف مولف توجه به مشكلات اكثر والدین در مواجه با دختران نوجوان خود، به ویژه در این مقطع سنی كه به شكل یك معضل اساسی نمود پیدا می‌كند نصیحت پذیری كم آن هاست. گویا نوجوان خود مایل به كشف همه چیز است و از شنیدن‌های مكرر خسته و ملول می شود. ره آورد این كتاب حرف دل بسیاری از والدین است كه نیاز به توصیه های مكرر را تبدیل به آموختنی غیر مستقیم و شیرین می‌كند. در این تالیف سعی شده است با پرداختن به نیازهای نوجوانان و ایجاد فضایی امن و راحت و گشودن دریچه‌ای اختصاصی برای دختران، پذیرش مطالب را راحت‌تر و شیرین‌تر نماید.

برشی از کتاب

اگر شما درتصمیم‌گیری‌ ها ناتوان هستید و به دیگران وابسته‌اید و بدون تایید دیگران نظری ندارید و همه چیز را آن طور که پیرامون شماست و از دیگران می‌بینید و می‌شنوید، از دیدگاه مارسیا، هویتی زودرسی دارید. در هویت زودرس، فرد به تصویری زود هنگام از خودشان می‌رسد. تغییر خاصی را درآینده پیش بینی نمی‌کند و همه چیز را همانطور که هست تقریبا می‌پذیرد. رفتاراین افراد حالت تدافعی دارد، قدرت طلبند و از استرس بسیار کمی برخوردارند، آرزوهای غیرواقعی دارند. منظم هستند. ارتباط خوبی با والدین دارند...

سه تایم پنج دقیقه ای

نام کتاب به مسابقات کشتی‌ای که در سه تایم پنج دقیقه ای برگزار می‌شده اشاره می‌کند. نویسنده این کتاب زندگی شهید عباس حسن پورمقدم را در سه قسمت از زبان راوی های متفاوت بیان می‌کند. خانم مهری السادات معرک نژاد در مورد کتاب اینگونه توضیح می دهند: شهید عباس حسن پورمقدم یکی از شهدایی است که نوجوانی و جوانی پرشوری داشته و مانند بسیاری از همرزمانش در مبارزات قبل انقلاب شرکت می کرده. ایشان به ورزش کشتی علاقه زیادی داشته و توانسته مقام هایی را در مسابقات کسب کند. در دوران دبیرستان با دوستانی که بعدا تعدادی از آن ها در جنگ تحمیلی شهید شدند یک گروه ویژه بحث‌ های اعتقادی و مبارزاتی با عنوان خون برشمشیر تشکیل می دهد. اوج فعالیت ایشان در دوران دفاع مقدس است، از روزهایی که ایشان با رشادت، هوش و ذکاوت خود به گونه متفاوت گذرانده و در آخر به درجه شهادت نائل شد.

برشی از کتاب

هیچکس دیگری پایین نبود. عباس منقل اسفند را از حاج خانمی تقریبا که دم در ایستاده بود گرفت و آمد وسط مینی بوس. فوت محمکی کرد بین زغال ها و دود اسفند را از هر دو طرف فرستاد. سرفة همه در آمد. - این دود رو دادم اول کاری بخورین که بدونین اینجایی که داریم میریم قراره فقط دود بخوریم. درسته که اول می‌ریم تهران اما بعدش جنگه. هر کس فکر می‌کنه داریم می‌ریم گشت و گذار یا دلش برای ننه اش تنگ میشه یا قاقالی لی میخواد، همین جا پیاده شه. محسن از اول مینی بوس صلواتی چاق کرد و همه برای ابراز آمادگی صلوات گوش کرکنی فرستادند. عباس منقل را پس حاج خانم داد و دوباره ایستاد وسط ميني بوس. نه، پس معلومه آموزش های این چند وقت بی فایده نبوده. محسن از آن جلو دوباره صلوات چاق کرد. حسن که هنوز سرفه می‌کرد بلند شد و گفت: اگه میخواین تا خود آبادان دیگه صلوات نفرسین، بلند صلوات. عباس اشاره ای به راننده کرد و ماشین راه افتاد. دستش را گرفت لبة یکی از صندلی‌ها تا محکم ‌تر بایستد. اگه میخواین تا آبادان صلوات نفرسین محسن و حسن رو بندازین پایین. دوباره همه صلوات فرستادند...

سفیر عشق

این کتاب روایتی از شهید محمد نصری نصرآبادی از زبان خواهر ایشان است.

برشی از کتاب

هشت سالش بود كه نماز ميخواند. مي‌گفتم: تو كه هنوز به تكليف نرسيده‌اي نماز به تو واجب نيست. مي‌گفت: وقتي مي‌دانم نماز چقدر خوب است، وقتي ميبينم چقدر به آرامش مي‌رسم، چرا نخوانم، و تا چند سال ديگر صبر كنم؟ نمازخواندنش را دوست داشتم. جذاب بود و آسماني. وقتي نماز مي‌خواند انگار از اين دنيا رها مي‌شد و در عالمي ديگر بود. مي‌نشستم و نماز خواندنش را تماشا مي‌كردم و لذت مي‌بردم...