لبخند زیبا
روایت زندگی دانشجوی پزشکی شهید سید مجتبی طباطبائیان است . آقا مجتبی برای سرنگونی رژیم پهلوی در راهپیمایی ها نیز شرکت داشت و با پیروزی انقلاب اسلامی یکی از اعضای فعال بسیج محله 15 خرداد شد و در سال 1365 در کنکور سراسری شرکت کرد و در رشته ی پزشکی قبول شد. تبسم و لبخند زیبای سید معروف بود در جبهه.روزی که حجله آقا مجتبی را زدند روزی بود که دیگر دفاع مقدس هشت ساله به پایان رسیده بود.
برشی از کتاب
کنکور همـــه میدانســـتند غـــول نیســـت؛ امـــا بعضیهـــا بیشـــتر میترســـیدند از نزدیک شـــدنش. بعضیهـــا ولی انگار به چشـــم غـــول چراغ جـــادو نگاهش میکردنـــد که قرار اســـت آرزوهایشـــان را بـــرآورده کند. بعضی هـــم بیخیال حضـــورش بودنـــد. همه انـــگار مثل هـــم بودنـــد و نبودنـــد. در روزهایی که داشـــتند برای کنکور آماده میشـــدند، حـــال و روز هیچکسی انگار شـــبیه آن یکی نبود.لاله های بهاران
علاوه بر زیبایی های جنگ هدف این کتاب رساندن پیام شهدا برای نسل امروز و فرداست. چه خوب است نسل های امروز و فردا بدانند که انسان های از این سرزمین در مقابل دشمن، مردانه جنگیدند، چه خوب است بدانند از شیرخواران تا سالخوردگان همه و همه از ارزش های انسانی عاشقانه دفاع کردند. چه خوب است که بدانند انسان های زیادی بودنند که بدن هایشان تکه تکه و گاهی هیچ اثری از آنها نماند، اما وجبی از این خاک را از دست ندادند.
گل های سرخ گلوله های آتشین
كتاب «گلهاي سرخ، گلولههاي آتشين» يادنامه و پاسداشت شهداي توپخانهی لشكر8 نجف اشرف و شهرستان نجف آباد است. مطالـب اين كـتاب در سه فـصل گردآوري و تدوين شده است.فصل نخست: زندگي سرداران توپخانه لشكر 8 نجف اشرف و شهرستان نجف آباد
فصل دوم: زندگينامه شهيدان توپخانه لشكر8 زرهي نجف اشرف و شهرستان نجف آباد
فصل آخر: معرفي ساير شـهدايي كه در يگان توپخانه خدمت ميكردند.
برشی از کتاب
عمليات فتح المبين در تاريخ 61/1/2 در منطقه عمومی شوش، غرب منطقه كرخه و شمال بستان تا جاده دهلران، براي آزادسازی قسمت وسيعی از شمال استان خوزستان و خارج نمودن جاده دهلران و جاده اهوازـ انديمشك از تيررس توپخانههای دشمن، انجام شد. تيپ نجف اشرف، اولين عمليات منسجم و سازماندهی شدهي خود را به فرماندهی شهید احمد کاظمی و جانشينی شهید مهدی باكری، تحت كنترل عملياتی قرارگاه فتح، در سه محور انجام داد.گزارشی از زندگی من
این کتاب، برگرفته از یادداشت های روزانه سردار شهید علی رضاییان است.
وی در سال 1326 در فیروز آباد تهران به دنیا آمد و میتوان گفت وی شخصیت خاصی داشته است. شهید رضاییان در اوایل سال 1359 به کردستان اعزام شد و با رشادتهای خود درآزادسازی شهر سنندج نقش مهمی را ایفا کرد.
برشی از کتاب
30/01/1361 صبح جهت تلفن به دارخوین رفتم. هواپیما ها حمله کردند و سه نقطه را بمباران کرده و سمت شرقی دژبانی چند نفر از برادران شهید شدند. سپس به قرارگاه فتح رفتم و با برادر رشید راجع به مسائل تیپها صحبت نمودیم. بعداً با برادر سرهنگ آخوندزاده، مسئول برادران ارتش جلسه ای داشتیم. بعدازظهر همراه برادر رشید به شهررفتم و از محل توپخانه دیدن کردیم. آن طرف آب، مقداری مواضع ما را کوبیدند. بعد به نیروهایی که آن طرف آب بود، سرکشی کردم. پس از نماز جماعت، برادر رشید با برادر خرازی و برادر ربیعی راجع مسائل و مشکلات تا ساعت 10 شب صحبت نمودند.گاهی فقط سکوت
گاهی فقط سکوت روایت زندگی زنی است كه عشق و درد را با هم تجربه كرده و در انتهایی كه ابتدای جاودانگی و حماسه شیر زنان سرزمینپهناور كشورمان است مُهر ایثار و استقامت زد، باشد كه جرعه ای از جوهره این از خودگذشتگی بر صفحه قلبمان بنشیند و عطر آن وجودمان را آكنده از صفای عشق كند.
برشی از کتاب
عزا گرفته بوديم كه حالا چه كار بايد كرد. ديگر هم نمیشد به خانهی آقا جان برگشت. اصلا كاش از همان اول قبول نكرده بوديم. خانه مان همكه به غير از يک زیرزمين نيمه كاره چيزديگری نداشت. چند وقتی خواب و خوراكم شده بود فكركردن به اینكه چه میشود؟ بعد از نماز دست به دعا بر میداشتيم و میگفتيم:"خدايا ! تو يار بیچارگان هستی، خودت يك راهی را جلوی پای ما بگذار." آخر شب بودكه عباسعلی سراسيمه به خانه آمد. با وجود آرامشخاصیكه در وجودش موج میزد؛ اما هول و ولا درچهرهاش بیداد میكرد. با حواس پرتی در اتاق را نيمه باز رها كرد. مثل اسپند روی آتش بالا و پایین می شد. حرفی نوک زبانش گيركرده بود؛ اما نمیدانست چگونه آن را بیانكند. كنارم روی زمين نشست و گفت: اقدس فردا يدالله برمیگرده. چه قدر زود. مگه قرار نبود هفته ديگه بیاد؟ برنامه اش عوض شده. اگرما مجبور باشيم مدتی در زیرزمين خانه خودمان زندگیكنيم! شما... حرفش را فوری قطع كردم...کیکاووس (خاطرات آزاده جانباز مصطفی صادقیپور)
این کتاب خاطرات آزاده مصطفی صادقی پور است.
مصطفی صادقیپور متولد 1345در شهر نجفآباد است. در دوره نوجوانی جرقه حضور در جبهه ذهن او را به شدت درگیر ساخت؛ لذا پس از امتحانات سال اول دبیرستان راهی جبهه شد. حضور او در مناطق جنگی، سبب آشناییاش با دنیای دیگری شد. دنیایی که انسانهای خاکی آن به عرش الهی متکی بودند.
وی ابتدا به کردستان، سپس به عنوان تک تیرانداز عازم جبهههای جنوب شد. از عملیات والفجر 2به نیروهای تخریب پیوست تا با خنثی کردن انواع مین که حکم دشمن مخفی در دل خاک را داشت، دست و پنجه نرم کند. در عملیات خیبرشرکت کرد و در حالی که مجروح بود، به اسارت نیروهای بعثی عراق در آمد وسالها دنیای پر فراز و نشیب اسارت را تجربه کرد. در این مدت به هیچ وجه از درس و مطالعه فاصله نگرفت؛ لذا پس از آزادی در امتحانات نهایی سال چهارم متوسطه شرکت کرد و موفق به اخذ دیپلم شد. همان سال برای شرکت در آزمون سراسری ثبت نام کرد و با میل خود از میان رشتههای قبولی، ادبیات را انتخاب کرد. علاوه بر استخدام در آموزش و پرورش و پرداختن به شغل دلخواهش، معلمی تحصیلات خود را تا مقطع کارشناسی ارشد ادامه داد. ایشان هم اینکه بازنشسته آموزش و پرورش میباشند. کتاب کیکاووس، خاطرات ایشان از دوره کودکی تا آزادی از اسارت میباشد.