سلام دایی جون
خاطرات و دست نوشتههای شهید ابراهیم براتی احمدآبادی است که خواننده را با شرایط منطقه درچه دراوایل پیروزی انقلاب، چالشهای پیشروی نیروهای انقلابی، وضعیت جبهههای نبرد حق علیه باطل، اوضاع اجتماعی و فرهنگی مردم در پشت جبهه و بخشی از مسائل شخصی و زندگی خصوصی آن شهید بزرگوار آشنا میسازد.
برشی از کتاب
قرآن را داخل ساکش گذاشت و با همه خانواده یکی یکی خداحافظی کرد. با آن همه حیا که داشت برای اولین بار خواهرانش را در آغوش کشید و با آنها روبوسی و خداحافظی کرد. خواهر بزرگش گفت: این بار شهید میشود؛ از همه رفتارهای جدیدش پیداست. ناگهان زد زیر گریه. من از دست او خیلی عصبانی شدم اما خودم هم به چنین نتیجه ای رسیده بودم و جرئت اینکه به زبان بیاورم نداشتم. با پدر پیر و مریضش خداحافظی کرد و ازلابه لای درختهای گردوی دو طرف حیاط رد شد و رفت. بقیه تا سر کوچه دنبالش میرفتند و گریه میکردند؛ اما من تاب دیدن و رفتن این یکی را دیگر نداشتم. همان جا ماندم و بلند بلند به سینه میکوبیدم و گریه میکردم. وقتی همه برگشتند یکی از بچهها به برادرش میگفت:چقدر عمو برمیگشت و پشت سرش را نگاه میکرد. دیگری جواب داد: حتما دلش نمیآمد ما را تنها بگذاردسفیر عشق
این کتاب روایتی از شهید محمد نصری نصرآبادی از زبان خواهر ایشان است.
برشی از کتاب
هشت سالش بود كه نماز ميخواند. ميگفتم: تو كه هنوز به تكليف نرسيدهاي نماز به تو واجب نيست. ميگفت: وقتي ميدانم نماز چقدر خوب است، وقتي ميبينم چقدر به آرامش ميرسم، چرا نخوانم، و تا چند سال ديگر صبر كنم؟ نمازخواندنش را دوست داشتم. جذاب بود و آسماني. وقتي نماز ميخواند انگار از اين دنيا رها ميشد و در عالمي ديگر بود. مينشستم و نماز خواندنش را تماشا ميكردم و لذت ميبردم...سفرنامه عشق(ویژۀ راهیان نور و آشنایی با حماسه دفاع مقدس)
این کتاب ویژه راهیان نور و اشنایی با حماسه دفاع مقدس است که در مورد تحلیل تهاجم دشمن و دفاع مقدس ملت ایران و اشنایی با مناطق عملیاتی و زیبایی های دفاع مقدس است.
برشی از کتاب
آمریــکا با فروپاشــی رژیــم پهلوی بــرای پرکــردن خلأ حاصل شده، بهدنبال تبدیل صدام به ژاندارم منطقه بود .ریچــارد نیکســون، رئیــس جمهــور پیشــین آمریــکا در ایــن خصوص میگوید: «تنهــا ســؤالی کــه برای همــگان مطرح اســت، این اســت که کــدام کشــور میتواند جانشــین ایران بشــود؟... دولــت تندروی عــراق در حــال حاضر قویتریــن نیــروی نظامی خلیج فــارس به شمار میرود... برای ایالات متحده آمریکا دلایل کافی و منطقی زیادی دربارۀ بهبود روابط با کشور عراق موجود است.» صلاح عمرالعلی، نماینده وقت حزب بعث عراق درســازمان ملل میگوید: «صدام از همان ابتدای پیروزی انقلاب اســلامی ایران بهدنبال جنگ با این کشور و نابودی ایران بود.» و صدام در فروردین ماه ۱۳۵۹میگوید: «ا کنون موقع آن نیســت که من دست روی دســت بگذارم وشــاهد و ناظر انقلاب ایران باشــم. اینک موقع آن رسیده است که از وضع آشــفته ایران تضعیف شــده حدا کثر بهــره برداری را بکنم و با یک حمله کار ایران را بسازم» از سوی دیگر طه یاسین رمضان، معاون نخست وزیر عراق به روزنامه الثوره در ژانویه(۱۹۸۲دی)1360میگوید: «این جنگ به خاطره عهدنامه ۱۹۷۵م و یا چند صد کیلومترخــاک و نصف ارونــدرود نیســت. این جنگ به خاطر ســرنگونی رژیم جمهوری اسلامی ایران است» همچنین ســفیر ســابق آمریکا در عربســتان، طی مقالهای در مجله نیوزویک در سال1361ش مینویسد: «عراق میخواســت با هجوم به ســرزمینهای ایران، شــاهد سقوط جمهوری اسلامی ایران باشد» ...سردار صادق
سردار صادق زندگی نامه شهید سید اکبر صادقی است. او در سال 1357دیپلم گرفت؛ همان سال بود که به سربازی رفت. انقلاب که شد چند نفر دیگر سپاه خوانسار را تشکیل دادند.
برشی از کتاب
اسلحه را از دستم گرفت و به دیوار تکیه اش داد. گفتم: «بدون اسلحه که نمی شه». راه افتاد بهطرف در و جواب داد: «چرا نمی شه؟ اسلحه خودش یه عامل محرکه.» گفتم: «یعنی چی عمو؟ خطرناک». ایستاد، نگاهم کرد و گفت: «اگه مسلح نباشیم زودتر تسلیم می شوند. حرف مون رو بهتر قبول می کنند. می فهمند نیت بدی نداریم» حرفش به نظرم منطقی آمد.خبر داشتم همه مأموریت هایش را بدون سلاح می رود و مؤثر هم بوده است. یکی از بچه ها برایم گفته بود که اصلاً نگاه عمو با خیلی های دیگر فرق دارد. می گفت همیشه به ما سفارش می کند هوای اعضای رده پایین گروهک ها را داشته باشیم. آن ها ساده اند و ردهبالاییها گولشان می زنند. راه افتادم دنبالش. چند دقیقه پیش، خانمی تماس گرفته و گفته بود شوهرش هر شب اراذل و اوباش محل را توی خانه جمع می کند و با هم بساط تریاک و عربده کشی راه می اندازند. گفته بود دیگر خسته شده ام، به دادم برسید...سربازی گمنام : شرح زندگی و خاطرات سردار شهید قاسم عربیان
زندگی به سبک گمنامی را می توان در خاطرات شهید قاسم عربیان دید و همه راز زندگی او نیز همین است. هیچ واژهای، هم معنی گمنامی نمیشود. گمنامی فقط به مفقود بودن جنازه نیست و مشهور بودن را فقط در نامگذاری کوچه و خیابانها جستجو نکنید. اینجا واژهها را معنای دیگری است. اینجا شاید واژهها نیز معنای خویش را گم میکنند. ما نمیدانیم که چه میگوییم فقط کلمه را میشناسیم و بس، نه شهیدان را و نه گمنامی را. همین که در برابر چشم ما نیستند گمنامند؟ همین که ما آنها را نمیشناسیم و ندیدهایم گمنامند؟ همین که ما اسمشان را نشنیدهایم گمنامند؟ اینها که همه معیارهای درک و فهم ما شد نه معنای گمنامی.
برشی از کتاب
از کنار جاده تا رودخانه اروند حدود 2 کیلومتر فاصله داشتیم. هوا در حال روشن شدن بود که نیروها بیاختیار به طرف رودخانه حرکت کردند. رسیدن به رودخانه یعنی این که محاصره خرمشهر صددرصد انجام شده است زیرا تنها راه خشکی نیروهای عراقی داخل خرمشهر همین فاصله بین جاده و رودخانه بود. شور و شوق پیروزی، رزمندگان را نیز بیقرارتر کرده بود و در انتظار آخرین مرحله عملیات، یعنی آزادی خرمشهر بودند. نیروهایی که با تحمل بیخوابی و گرما و سختی درگیری با دشمن، هم چنان پر جنب و جوش خود را نشان میدادند، بدون اجازه فرماندهی گردان به طرف رودخانه حرکت کردند که شاید این نیز یکی از عنایات خداوند بود که متوجه آن شدیم.سرباز گمنام روح الله
مجموعه خاطرات و زندگی شهید روحانی علی تردست است. که در سال 1348 در روستای رود آباد متولد شد و در عملیات والفجر10 در منطقه غرب کشور در سال 1366 به شهادت رسید.
برشی از کتاب
شــهید علــی تردســت جــوان فعالــی بــود کــه خدمــات بســیاری را از خــود بــه یــادگار گذاشــته اســت کــه بــه گوشــهای از آنهــا اشــاره میشــود: • تأســیس کتابخانــه دولتــی در ســال ( 1361از طــرف جهــاد) وفراهم کــردن امــکان مطالعــه بــرای نوجوانــان و جوانــان • آمـوزش نهضـت سـوادآموزی در روسـتای رودآبــاد و روسـتاهایاطـراف . • برپایی مراسـمهای مذهبی، دعا و مناجات در منازل شهدا • تأسـیس کتابخانه عمومی در سال 1365در روستای رودآباد. • برگـزاری کلاسهای قرآن و احکام . • مدیریـت و برنامهریـزی بـرای تأسـیس و سـاخت حسـینه روسـتای رودآبـاد. • مسـئول انجمـن اسـلامی مـدارس پادنـای سـفلی، شـهید صدوقـی روسـتای سـیور و رودآبـاد. • مدیریت در سـاخت شعبه نفت تعاونی در روستای رودآباد. • جمــع آوری کمک هــای مردمــی بــه جبهه هــای جنــگ در روســتاها. • حضور مسـتمر در جبهههای جنگ بهعنوان مبلغ بسـیجی .ستاره ی صبح
این کتاب روايت مستندي از زندگي سردار رشيد اسلام، شهيد احمد حجتی را بيان ميكند. گوشههایي از تلاش و مجاهدتهايِ بیشمار اين شهید بزرگوار را با بهره گيري از خاطرات خانواده و یاران ثبت کردهایم که بسیار درسآموز و منحصفر بهفرد میباشد.