نمایش 9 24 36

انبار حرف

اثر حاضر، صرفا بيان و نقل مستقيم و یا غيرمستقيم خاطرات نيست. بلكه شرح رويدادهاي واقعي و حوادث گوناگوني است كه در برهه‌اي از دوران پرافتخار دفاع مقدس به دست رزمندگان پرتوان اسلام خلق شده و اينجانب به عنوان شاهد صادقي آن را به صورت روزانه در جاي جاي مناطق عملياتي و لحظه لحظه هاي حضور رزمندگان به ثبت رسانده‌ام. اكنون وظيفۀ خود مي‌دانم آن را به ديگران منتقل نمايم. هدف از اين كار، نه قهرمان سازي بوده و نه قهرمان پروري. چون اعتقاد راسخ دارم كه همۀ رزمندگان در هر سطحي از فرماندهي، مديريت و نيروي رزمي، قهرمان بوده‌اند. این کتاب یادداشت‌های روزانه شهید حمید رئیسی است، حمید رئیسی، متولد ،1340 در یک خانواده‌ی مذهبی است. پدرش کشاورز بود و توی محله و فامیل به مردم‌داری معروف بود. وقتی دیپلمش را گرفت و اوایل سال ،59 لباس سبز سپاه را پوشید. حفاظت از بیت امام خمینی(ره) و برقراری امنیت در نقاط دور دست اصفهان، مثل پادنای سمیرم، مجال شرکت در کنکور و رفتن به دانشگاه را از او گرفت. جنگ تحمیلی که شروع شد، اولین حضورش در جبهه را در دارخوین تجربه کرد. خودش می‌گوید یک بار به جبهه اعزام شده است. اما آن یک بار، بیش از صد ماه به طول انجامیده است؛ یعنی تقریبا تمام هشت سال دفاع مقدس. توی آن هشت سال، از واحد اطلاعات - عملیات که روزهای اول به گشت و شناسایی معروف بود، تا فرماندهی گروهان و گردان را تجربه کرد. در آخرین مسئولیتش هم فرمانده محور عملیات بود.

برشی از کتاب

با نگراني، اضطراب و زحمت فراوان، گردان زمين گير شده را در وسط ميدان مين، سر پا كرده و با سرعت در ميان آتش و دود و خون به عقب برمي‌گردانيم. اين بار بايد خود راهنمايي گردان را به عهده بگيریم و از تجارب شناسايي هاي پيشين حداكثر بهره را ببریم. حالا ديگر كسي راهنماي گردان ما نيست، جز لطف خدا امدادهاي غيبي و. از خداي ميخواهیم خودش راه را بنمايد و با نهايت توكل، دل را به دريا میزنیم و با حدس و گمان و شواهد و قراين، پاي در معبري جديد مي گذاريم. سرستون بودن يعني يك گردان نيرو به دنبال داشتن. باید سرعت را زيادتر كنيم تا به گردان هاي جلويي برسيم. با استمداد از شهداي حاضر، معبري يافته و به سوي خط مقدم دشمن هجوم مي آوريم.

امضای خدا

این کتاب در مورد خاطرات سردار شهيد مجيد كبيرزاده است و در سال 1340 در نجف آباد به دنیا امد. در 31 شهریور سال 1359حمله ي همه جانبه عراق علیه ایران از زمین و هوا شروع شد. مجيد کبیر زاده از اولین رزمندگانی بود که با شروع جنگ به جبهه های دفاع مقدس شتافت. و در عمليات‌های متعددی شرکت كرد و رشادت های بسیاری از خود نشان داد. از جمله: عملیات ثامن الائمه، طریق القدس، فتح المبین، رمضان، محرم و... او در سال 1365 بر اثر اصابت تركش خمپاره به آرزوی ديرينه خود یعنی فیض شهادت نائل آمد.

الزامات و ارکان اقتصاد مقاومتی

این کتاب در مورد مفاهيم، كليات اركان و الزامات اقتصاد مقاومتي ارائه شده است که در سه فصل است: به ترتيب مفاهيم پيشينۀ اقتصاد مقاومتي و سابق تحريم ها برعليه جمهوري اسلامي ايران؛ در بخش دوم نيز اركان و الزامات اقتصاد مقاومتي تحت عناوين اقتصاد بدون نفت، شركت هاي دانش بنيان، توليد ملّي، مردمي سازي اقتصاد، مديريت مصرف، مديريت زمان و منابع مورد بررسي قرار گرفته است.

الان وقت استراحت نیست

این کتاب برگرفته از خاطراتی از حماسه و رزم شهید حسین قجه ای است. این شهید در سال 1337 در زرین شهر متولد شد و فرماندهی و هماهنگی تظاهرات منطقه بر عهده او بود و او نیز با تدبیر و شجاعتش روح ایثار و فداکاری را به جوانان شهر تزریق کرد.

از میمک تا آن سوی مجنون

این کتاب بر اساس خاطرات آزاده جانباز مرتضی بختیاری فرمانده گردان چهارده معصوم لشکر8 نجف اشرف است. متن حاضر شامل سه بخش اصلی است. در ابتدا به خانواده، دورۀ کودکی، تحصیل و اشتغال راوی پرداخته شده، در ادامه به دوران انقلاب و خدمت سربازی می‌رسد. دوران دفاع مقدس شامل حضور راوی در عملیات های مختلف مانند: طریق القدس، فتح المبین، والفجر مقدماتی، والفجر،1 والفجر،2 والفجر4 و عملیات خیبر است.

از میقات تا میعاد

این کتاب نگاهی به زندگی سردار بزرگ شهید عبدالله جمالی است.

از سیاهی تا سرخی

این کتاب برگرفته از سیمای حجاب در کلام شهدا است. و این مجموعه از وصایای شهدای شهرستان اران و بیدگل انتخاب شده است. حجاب یکی از موضوعاتی است که تقریبا در تمام وصایای شهیدان آمده و جزء مشترکات وصایای شهدا محسوب میشود.

از سرگذشت

این کتاب برگرفته از خاطرات شهیدان سید اکبر(حمزه) و سید علی هاشمی است شهید سید اکبر هاشمی در سال 1340 در شهرگز برخوار متولد شد حضورش در نیروی دریایی ارتش پهلوی و در عملیات های فرمانده کل قوا خمینی روح الله، رمضان، محرم، خیبر و... حضور داشت. ایشان در سال 1363 به شهادت رسید.

برشی از کتاب

پدرم گاهی به مادرم میگفت: آبگوشت بار بگذارد و از حاج آقا پناهنده دعوت میکرد. آقای پناهنده که خیلی به لقمه حلال حساسیت داشت میگفت: چون یقین دارم لقمه سید ابراهیم حلال است بدون عذر و بهانه به منزل ایشان میروم.