نمایش 9 24 36

یاد یاران

این کتاب نظري بر وصیت نامه و خاطرات شهداي شهر برف انبار است.

هورالعظیم در هشت سال دفاع مقدس

نویسنده این کتاب می گوید: سال ‌ها بود که در انديشه تدوين اثری درباره هورالعظيم بودم. آرزو داشتم منطقة تالابي هور از هرلحاظ بررسي شود و در اين بررسی پيشينه و تاريخ اين منطقه، نظام اقتصادي و اجتماعي آن، زندگي مردم بومی، و حماسة رزمندگان اسلام در هور، در دوران جنگ تحميلی عراق با ايران، به نگارش درآيد. اين کتاب حاصل تحقيقات کتابخانه ‌ای و ميدانی و بخشی از آن حاصل خاطرات حضور در جبهة جنگ است که در سه فصل تدوين شده: فصل اول، شامل گزارش کوتاهی از مناطق ديدنی خوزستان شامل درياچه ‌ها، تالاب‌ ها و هورهاست؛ فصل دوم، گزارش حوادثی است که در طول هشت سال دفاع مقدس در اين منطقه رخ داد و فصل سوم يادمانی از عزيزانی است که در اين حماسه حضوری فعال داشتند و ذکر خاطراتی از آنان، که لحظه ‌های پرشوری آفريدند و افسوس که بسياری از آنها ديگر در کنار ما نيستند. شهدای مظلوم و گمنام هورکه بن بست شكن جنگ شدند، روح ملكوتی سردار هور، شهيد حاج علی هاشمی، که پس از 22 سال پيكر مطهر او در سالروز شهادت حضرت زهرا (س) در سال 1389 از هور العظيم بازگشت، و سرداران شهيد بهروز غلامی و عبدالعلی بهروزی، فرماندهان تيپ امام حسن (ع،) که در هور جاودنه گشتند.

هنرمند عاشق (زندگی نامه و آثار شهید کریم حفیظی)

این کتاب در مورد شهید هنرمند، کریم حفیظی است که با مرور آن می توان به بخشی از زندگی و مقام والای آن عزیز آگاهی یافت. رفتار و کردار ایشان، می‌تواند سرمشقی برای ملت امروز، علی الخصوص جوانان باشد. شهید حفیظی اعتقاد خاصی به جبهه داشت و بسیار علاقمند بودکه تمام عمرش را در جبهه حق علیه باطل بگذراند. این شهید پاسدار بود و در لشکر14 امام حسین خدمت کرد و در سال 1365 در عملیات کربلای5 در شلمچه بر اثر اصابت گلوله به سر به شهادت رسید.

برشی از کتاب

ناگهان چشمم به نامه کریم خورد. با عجله نامه را باز کردم و شروع کردم به خواندن که به این نوشته برخوردم:من زخمی شدم و در بیمارستان سینای اصفهان بستری ام، در آن لحظه که برای من یک لحظه وصف نشدنی بود، آنقدر خوشحال شدم که نمی‌دانستم باید چه کار کنم. با تمام خستگی ‌های چند روزه، آنقدر سرحال شدم که رفتم و شروع کردم به کندن سنگر...

همیشه پیش من می‌ماند (سردار شهید یداله تقی‌یار به روایت همسر شهید)

کتاب حاضر، روایتی داستانی از سرگذشت و خاطرات شهید «یداله تقی یار» از زبان همسر وی است. این کتاب با هدف آشنا ساختن جوانان با زندگی این شهید بزرگوار نگاشته شده است. او سومین شهید خانواده در خانواده ای مذهبی در رهنان متولد شد. وی از کودکی با روحیه ی مذهبی که در خانواده حکم فرما بود رشد نمود و همواره فردی وارسته و متقی بود. یار و همکار پدر بود. شهید بعد از انقلاب جزو اولین افرادی بود که در خیابان ها نگهبانی می داد و از انقلاب پاسداری می نمود. شهید بعد از درگیری کردستان پس از طی دوره ی 15 روزه در پادگان 15 خرداد به کردستان اعزام شد و مدت 6 ماه در منطقه ی کردستان با اشرار و اجانب درگیر بود و از ناحیه ی ران و شکم مجروح شد. بعد از آن به جبهه های جنوب رفت و در عملیات ها و جبهه های مختلف شرکت کرد. بالاخره در زمستان 65 عازم جبهه ی جنوب شد و با سمت فرمانده ی محور در لشکر 8 نجف اشرف وارد عملیات کربلای 5 گردید. سرانجام در سال 1365هنگام سرکشی به خط مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفت و به فیض عظمای شهادت نایل گشت. همسر شهید می‌گوید: به علت جراحاتش مجبور بود مدتی به منطقه نرود. در همان چند روز می خواست کار را تمام کند. بدنش پر از زخم بود. بوی الکل تمام فضای اتاق را پر کرده بود. یدالله با همان شلوار و اورکت نظامی نشسته بود کنار من، سر سفره عقد. یک آیینه و یک شمعدان، یک دست لباس و یک چادر مشکی، همه ی خرید عروسی بود. حلقه ی ازدواجم هم همان انگشتر نامزدی صمد بود. یدالله می گفت: این ها زرق و برق دنیاست. بهتره همه چیز ساده باشه. به من هم سفارش می کرد برای جهیزیه زیاد خرید نکنید. شانزده روز بعد از عقد، مراسم عروسی به پا شد. اطلاعیه ای در سپاه به دیوار زده بودند. روی آن نوشته شده بود: "مراسم عروسی یدالله تقی یار، همراه با دعای کمیل و صرف شام." شامشان آبگوشت بود. بعد از مراسم هم یک مینی بوس از بچه های سپاه با چند نفری از خانواده با تکبیر و صلوات عروس خانم را به خانه ی داماد بردند.

همسفران عشق (خاطرات، زندگی‌نامه، وصایا و اعلام شهدای زن استان اصفهان)

همسفران عشق به قلم خانم طیبه کیانی، شامل خاطرات، زندگی‌نامه، وصایا و اعلام شهدای زن استان اصفهان است.

همسفر تنهایی (سردار شهید مهدی قماشلوئیان به روایت همسرش بتول روح‌اللهی)

این کتاب روایتی از همسر سردار شهید مهدی قماشلوئیان است. وی در سال 1342 در نجف آباد متولد شد او فرمانده گردان مخابرات لشکر 8 نجف اشرف بود و در سال 1363 ازدواج کرد و در عملیات کربلای 5 در سال 1365 به شهادت رسید.

برشی از کتاب

بلاخره بعد از چهار ماه و هشت روز آمد. چه روزهایی! هر روزش به اندازۀ یک سال می گذشت. فکر می کنم آن روزها به اندازۀ پنج سال شکسته تر شدم. یک روز که داشتم حیاط را جارو میزدم، صدای زنگ در خانه بلند شد...

زلال مثل

چه حکايت عجیبی است روايت آنان که در راه عشق، از همه چيزشان؛ مال، جوانی و جان گذشتند و حتی از بذل نام در راه محبوب، دريغ نکردند. معناي کلام در گذار زمان چه متفاوت مي‌شود و عشق يکي از آنهاست. که اينان به رنگ خون تفسريش کردند و حال معنايش قلب هاي کنده کاري شده روي هر ميز و نيمکت شده است...! به راستی چه قرائت هاي متفاوتی است از يک کلام! چه دشوار است در اين زمانه پرمدعا، نوشتن از مردانی بی ادعا! اما اي شهيد گمنام! با همه تفاوت هایمان، در يک چيز مشترکيم؛ تو پلاکت، نامت، يادت و همه وجودت، برجریده عالم ثبت است و خدایی شدی و معبود را با گم نامی تناسبی نیست.

برشی از کتاب

هنوز هم اگر از من بپرسند: مسعود آخوندي را به چه چيز مي‌شناسي؟ مي‌گویم: به پيکان سفيد رنگش که با آن به در خانه مان مي‌آمد و از دغدغه هايش مي‌گفت. دغدغه اسلام، ايران، سياست و... . تحلیل هايش آن‌چنان قوي بود که مرا به شگفتی وا مي‌داشت! هر شب منتظر بودم که زنگ خانه مان را بزند و از مسائل روز کشور، باخربم کند. مسعود دل پر دردي داشت و همیشه دنبال کسي مي‌گشت که با هم اتفاقات را تحلیل کنند و چاره‌اي بيانديشند. با تنی فرسوده و بيمار، همچنان عَلمش را محکم نگه داشته است؛ مادر مسعود را مي‌گویم که از زمان شهادت تک پسرش، هنوز پیراهن مشکي اش را درنياورده است. پیراهن مشکي او بيشتر از آنکه نشانه عزا باشد، علامت حيات است. پرچمی که جلوی مرگ ما را مي‌گیرد که مبادا فراموش کنيم براي بقاي اسلام و انقلاب، چه هزينه هايي داده ایم.