نبرد شوش
شوش از مراکز تمدن باستانی ایران و یکی از غنیترین، آبادترین و پرقدرت ترین شهرهای منطقه در چهار هزار سال قبل از میلاد مسیح (ع) شناخته شده است. به احتمال قریب به یقین شوش در اواسط هزاره چهارم قبل از میلاد از روستا به شهر تبدیل شده و سپس به سرعت رو به ترقی نهاده و مرکز حکومت عیلام (یکی از چهار تمدن بزرگ آن زمان) شده است.
این شهر در سال 17هجری قمری به تصرف مسلمین درآمد و تا مدتها از شهرهای پرجمعیت و پر رونق آن زمان و مرکز کشاورزی و تجارت خوزستان بود که این رونق و اهمیت تا زمان حمله مغول(قرن 8هـ .ق) ادامه داشت.
این کتاب تاریخنامه دفاع مقدس شهرستان خمینی شهر نقش بسیج و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی جبهه شوش در سال1360 تا1361 است.
نبرد پنهان غرب
سید ابوالحسن مهدوی می گوید: جناب حجت¬الإسلام والمسلمین آقای سید محسن مرتضوی با توجه به نیاز روز جامعه و جوانان، تحقیق نسبتا خوبی را پیرامون موضوع فوق انجام داده و بنده با مطالعه فی¬الجمله آن، مطالب آن را سودمند برای مردم عزیز کشورمان یافتم. امیدوارم با مطالعه آن پی به این روایت امام باقر علیه¬السلام ببریم که ریشه همه علوم صحیح در نزد معصومین علیهم¬السلام است و با توکل بر خدا و اعتماد به دارایی¬های علمی و مادی خودمان و باور کردن توان متخصصین کشورمان با عنایت به رهنمودهای رهبرفرزانه و حکیم انقلاب اسلامی، قله¬های سعادت دنیایی و آخرتی را طی کنیم و کشور را أسوه همه کشورهای به پا خواسته که بیداری اسلامی در آن¬ها در حال شکفتن است بنماییم و با یک حرکت عمومی، زمینه ظهور حضرت بقیت¬الله ارواحنافداه و ساختن یاران محکم و قوی و بصیر را فراهم نماییم.
انقلاب ما یک انقلاب فرهنگی، و به دنبال احیای آموزههای اسلام بود و ضربه محکمی را بر دستگاههای تهاجم فرهنگی غرب وارد آورد؛ لذا آنان از همان اول در مقابل این جریان فرهنگی موضع گرفتند.
مهمترین و ریشهای ترین عوامل فرهنگی که دشمنان ایران اسلامی به صورت پنهان و نرم مورد هدف قرار دادند عبارتاند از:
الف) اصول دین؛
ب) رابطه دین با سیاست؛
ج) روحیه تقوی و معنویت و پاکی مسلمانان؛
د) مرجعیت و اصل ولایت فقیه؛
این دلائل باعث شده که غربیها از همان اول انقلاب، دست بهکار شوند و اول با ترور مسئولین و فتنهگری داخلی و سپس تحمیل هشت سال جنگ با دنیا و سپس تهاجم همه جانبه اقتصادی، وارد جنگ با ایران شوند؛ بنابراین محدوده عملیاتی جنگ نرم دشمن، علاوه بر حوزه فرهنگ، حوزههای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی را نیز تحت تأثیر قرار میدهد.
نامه ای به یاس
به طور اتفاقی دربارۀ گل یـاس مطلبی خواندم و متوجه شدم که یکی از خواص آن آرامش دادن به انسان ها است. و شما مدافعان همان گلهای یاسی هستید که به انسان آرامش می دهد. امنیت و آرامش فعلی خود را مدیون جان فشانی ها و فداکاری های شما عزیزان هستیم. واقعا که شماها بینظیر هستید و می توان گفت که بعضی ها تکرار نمیشـوند. شما مدافعین باغیرت اولین نیاز هموطن های خود یعنی امنیت را تامین کردید و ما چه بد قضاوتتان کردیم.
برشی از کتاب
راسـتی شـما علـی (عسـگری) در وصیـت نامـۀ خـود توصیـه کـرده بـودی کـه زیـاد خـود را بـرای مادیـات بــه دردســر نیندازیــم. وقتــی وصیت نامــه شــما را می خوانــدم یــاد وصیت نامــۀ ادوارد ادیش(تاجــر برجسته امریکایی) افتــادم کــه میگویــد: «مــن ادوارد ادیــش هســتم کــه بــرای شــما مینویســم، یکــی از بـزرگ تریـن تاجـران آمریکایـی بـا سـرمایه ای هنگفت...ملاقات با غریبهها (خاطرات آزاده سرافراز قدرتالله مهرابیکوشکی)
آنچه نوشته ام به چشم خویش دیده ام و لمس کرده ام؛ با پرهیز از اغراق و زیاده روی از روی صدق دل و به صورت خلاصه نوشتم تا برای آیندگان تصویری باشد از ایثار و مقاومت و صبر و پایداری عده ای از جوانان این مرزوبوم تا آنان بدانند استقلال این مرزوبوم ارزان به دست نیامده است؛ نسل جوان ما مشتاق آن هستند که از خاطرات آزادگان درس ایثار، صبر و مقاومت بگیرند. نسل جوان میخواهد با تهذیب نفس و نوع دوستی که در میان اسرا حاکم بود، آشنا شود؛ باید مظلومیت اسرا برای همه شناخته شود و این را نباید از غیر انتظار داشت.
برشی از کتاب
عراقی ها دور مان را بستند به رگبار و فریاد میزدند: قف، قف. دیگر گلولهای از طرف ما شلیک نمیشد. توپخانه خودی خط را میزد تا از شدت کار عراقی ها کم کند. هنوز درگیری ها ادامه داشت, اما فایده ای نداشت. چون دستور عقب نشینی صادرشده بود و جنگیدن بی فایده بود. من به فرار فکر می کردم اما دور تا دورمان محاصره بود. چند مجروح همراه دسته ما بود. محمدتقی وطن خواه از ناحیه پا ترکش خورده بود. حال ابراهیم فخاری و حاجی شیروی از همه بدتر بود. آتش تمام لباس ابراهیم را سوزانده بود وجز کفش هایش هیچ چیز به تن نداشت. از درد می نالید و مدام میگفت: اخی، طبیب. اخی، طبیب. هراس عجیبی همه مان را گرفته بود. کسی با کسی حرف نمیزد. همه در فکر خودشان بودند.معمای دولتو
این کتاب داستانی بر اساس واقعه اسفبار بمباران زندان دولتو در نوار مرزی شهرستان سردشت است. دولتو روستايي از روستاهاي استان آذربايجان غربي است كه در نقطۀ صفر مرزي در شمال غرب شهر سردشت، بين مرز ايران و عراق قرار دارد.
برشی از کتاب
غُرش رعدآساي چند فروند هواپيماي جنگي كه دل آسمان را شكافت و زنـدان را به لرزه درآورد، رشتۀ افكارش را در هم پيچيد؛ يك فروند هواپيماي سوخوي سفيد رنگ كه روي كـوههـاي اطـراف چرخـي زد و آمـد روي زندان. حسين به طرف حميدرضا دويد، «يعني هواپيماها خودين؟» حميدرضا كه بهت زده بود، چيزي نگفت و فقط به آسمان نگاه كرد. حسين كه هنوز جواب سئوال قبلياش را نگرفته بود، اين بار با لحني جديتر پرسيد: «يعني براي نجات ما اومدن يا...؟» اما باز هم جوابي نشنيد. حميدرضا ساكت و بي حركت ايستاده بود و زل زده بود به آسمان. در همين موقع بود كه نگهبانها، سوت زنان بـه طـرف اُسـرا يـورش آوردند و با هر چه كه در دست داشتند به آنهـا حملـه كردنـد. حسـين و حميدرضا در كشاكش بين نگهبانها و اُسرا از هم دور شـدند و بـا مـوج جمعيت به داخل ساختمان زندان كشيده شدند. درها بسته شد و صـداي قفل آنها از پشت، دل حسين را لرزاند، البتـه نـه از روي تـرس، بلكـه از روي نگراني و سردرگمي. نفسها در سينه حبس شده بود. كسي حرفـي نمـيزد. كوچـكتـرين صدايي به گوش نمي رسيد. حسين در دل نجوا ميكرد «خدايا! خـودم و همۀ همرزمام رو به تو ميسپارم...معلم عشق (بر اساس زندگی معلم شهید علیمحمد خدادادی)
معلم عشق، روایتی کوتاه از زندگی معلم شهید علیمحمد خدادادی است.