بررسی جریان فکری عبدالله بن مسعود
پس از رحلت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)، صحابه¬ی ایشان، در ماجرای سقیفه بنی ساعده و به خلافت رسیدن ابوبکر، به دو گروه متمایز گردیدند، گروهی با گردانندگان سقیفه هم پیمان شدند و گروهی نیز در مقابل آنان قرار گرفته و خلافت و امامت را حق الهی حضرت علی (ع) می دانستند.
در این بین گروهی از صحابه¬ی برجسته پیامبر (ص) همچون عبدالله بن مسعود بی طرفی و سکوت اختیار نمودند. اما این گروه کم¬کم با سیاست های خلفا همداستان شدند. عبدالله بن مسعود در سال 21 هجری به دستور خلیفه دوم به عنوان معلم قرآن رهسپار کوفه گردید. ره آورد این سفر فرهنگی که عبدالله بن مسعود عهده دار آن شد، تأثیر عمیق و دامنه دار و جریان فکری را در کوفه بر جای نهاد که آن را به یکی از مراکز عمده¬ی شکوفایی و خیزش فکری اسلامی تبدیل کرد و مدرسه¬ای از تفسیر قرآن در آن شهر تأسیس نمود.
در این نوشتار سعی شده است به معرفی جریان فکری عبدالله بن مسعود و نقش وی در تربیت شاگردان این مدرسه علمی فقهی که بیشتر از اشخاص سرشناس و فقهای زمان خود و تأثیر گذار در جریان های فکری و فرهنگی کوفه تا حادثه عاشورا می باشند، پرداخته شود.
حدود سی سال قبل ازز هجرت پیامبر(ص) از مکه و مدینه، عبدالله بن مسعود از خاندان هذیل که خاندان معروف و بزرگی بودند، در شهر مکه متولد گردید. عبدالله بن مسعود یکی از اصحاب بزرگ حضرت رسول(ص) می باشد. ابن مسعود از صاحبان علم، معرفت، فقه و حدیث بود و در میان صحابه مقامی ارجمند و امتیاز خاصی داشت.
برشی از کتاب
عبدالله بن مسعود نقل می کند که : پسر بچه ای در حد بلوغ بودم و گوسفندان عقبه ابن ابی معیط را می چرانیدم، پیامبرو ابوبکر که از مشرکان گریخته بودند پیش من آمدند، پیامبر (ص) فرمود: ای پسر آیا قدری شیر داری که به ما بدهی؟ گفتم: من امین این گله ام و نمی توانم به شما شیر بدهم. پیامبر(ص) فرمود: آیاماده بزی که جفت گیری نکرده باشد در گله هست؟ گفتم آری و چنان ماده بزی را آوردم، پیامبر پای حیوان را در دست گرفت و دست به پستان آن کشید و دعا فرمود که در نتیجه پستان جانور پر شیر شد و ابوبکر سنگ گودی را آورد و پیامبر (ص) آن بز را در آن سنگ دوشید و ابوبکر از آن نوشید. پیامبر(ص) دوباره بز را دوشید و من آشامیدم و سپس به پستان بز فرمود به حال نخست برگرد و خشک شو و چنان شد. پس از دیدن این معجزه، به محضر پیامبر (ص) رفتم و عرض کردم: ای رسول خدا! از آیات قرآن که می خوانی چیزی به من بیاموز. آن حضرت دست بر سرم کشید و فرمود: إنَّکَ غُلامٌ مُعَلّم «همانا تو نوجوانی آموزگارهستی» و من از دهان رسول خدا(ص) هفتاد سوره را آموختم و در این مورد هیچ کس با من ستیز و نزاعی ندارد.بانو باید امین باشد
نگاهی که به دور و اطرافمان بیاندازیم میبینیم همه به نحوی با این کتاب مرتبط اند.
(بانو باید امین باشد) یک جمله چهار کلمه ایست. واژه ی (بانو) را در تعابیر مختلف روزانه به کار میبریم: مادر، خواهر، همسر، دختر، فامیل، استاد، دوست، همکار و... امر(باید) را هم که باید با برهان و دلیل اثبات کرد. میماند صفت (امین بودن) که به تعبیر فرهنگ معین به معنای امانتدار، معتمد، وکیل، مباشر، مدیر، مرشد است و برای ما صفت پیامبر رحمه للعالمین است حتی پیش از بعثت. (امین شدن) اما کار هر کس نیست و ایستادگی و مراقبتی مردانه میطلبد. مراقبه و تلاشی که در جغرافیای اسلام نه به مردی، بلکه بر اساس تقوای الهی است. (امین) در این جا نقش توصیفی دارد برای یک بانوی مجتهده و نقش پیشنهادی برای تمام بانوانی که می خواهند امانتدار بار الهی شوند و می خواهند (امین شدن) را تمرین کنند.
کتاب بانو امین بهترین آینه تمام نمای زن ایرانی است. او آينه خداشناسي، آينه تقوا، آينه صداقت و صفا، آينه اعمال شايسته و اخلاق انساني است. بانو امین متولد سال 1274 در شهر اصفهان است.
برشی از کتاب
خانم ها بايستي بدانند اگر اطفال خود را در کودکي به اخلاق خوب عادت ندهند. مرتکب گناه بزرگي شدهاند زيرا تربيت مادر به نحو معجزه آسايي در طفل تأثير مي نمايد. لهذا براي تربيت او هيچ چيز مؤثر تر از اين نيست که خود پدر و مادر و اهل خانه داراي فضيلت اخلاقي و ايماني و تقوي باشند که عکس العمل اعمال خوب و اخلاق پسنديده آنها در قلب بچه ثابت گردد. پس نخستين طريق تربيت طفل اعمال و افعال خود پدر و مادر است پس از آن ممانعت نمودن او از حرکت زشت و کلمات نابهنجار.....بازمانده حماسه هویزه
سال ها از جنگ گذشته است و خاطرات زیادی در قلب های جوانان این سرزمین ریشه دوانده است. این خاطرات یادآور ایثار و گذشت جوانانی است که به فرمان رهبر خود حضرت روح الله لبیک گفتند و تا پای جان در مسیر عشق و فداکاری مکتب سیدالشهدا پیش رفتند. مردان کوچک سال، آن روز اسطورة مقاومت شدند که تمام دنیا از آن تاریخ ماندگار درس ایثار و مقاومت یاد بگیرند. در این میان مردی که آن زمان چند بهار از عمرش میگذشت، پایش به جبهه و جنگ باز شد و همراه این قافلة حسینی، رزمندة میدان جنگ شد. باقر مارانی که روزی در خرمشهر، کوچه به کوچه در مقابل دشمنان اسلام ایستاد و در سوسنگرد در کنار دوستان شهیدش دشمنان را از شهر بیرون راند و در هویزه در کنار شهید حسین علمالهدی تا آخرین لحظه، مقاومت کرد و شاهد پرپر شدن یاران حسین در دشت هویزه بود؛ خاطراتی در سینه از صحنههایی که فقط او در آن معرکه با چشم خود دیده، نهفته دارد. او سالها بر این راز، ُمهر سکوت زده بود اما سرانجام واقعیت خیانت بنیصدر در عملیات هویزه توسط این رزمندۀ کوچک سال آن زمان، برملا شد.